جدول جو
جدول جو

معنی حاقنتان - جستجوی لغت در جدول جو

حاقنتان
(قِ نَ)
تثنیۀ حاقنه. دو مغاک میان ترقوه و کتف. رجوع به حاقنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانان
تصویر حانان
(پسرانه)
رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
فرهنگ نامهای ایرانی
(حُ ذُنْ نَ)
دو گوش. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، دو خصیه، دو کرانۀ فرج زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ربر فرانسوا، متولد بسال 1715 و متوفی به سال 1757 میلادی کسی که باکارد به لوئی پانزدهم حمله کرد تا وی را نسبت به وظائفش آگاه کند، بهمین دلیل او را چهار شقه کردند
(دامین دووسته ژزف) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ناخوش بوی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بوی بد گرفتن. (ناظم الاطباء). گندا شدن. (تاج المصادر بیهقی). بدبوی و گندیده شدن. (از اقرب الموارد) ، سخت دم زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشدت نفس کشیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
در حالت رفعی، دو، دو زن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
راست استادن.
لغت نامه دهخدا
آنتوان ژوزف، معروف به آدلف، سازتراش بلژیکی متولد دینان (1814- 1894 میلادی) فرزند ژوزف ساکس (1791- 1865 میلادی) است، وی در اصلاح و تکمیل سازهای بادی کوشید و دسته ای از سازها را بوجود آورد که بنام ساکسفن معروف است
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تثنیۀ حافه: حافتا الوادی، دو کرانۀ وادی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ قَ)
تثنیۀ حدقه در حالت رفعی. رجوع به حدقه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ قَ)
دو قبیلۀ تیم و سعد پسران قیس بن ثعلبه بن حکابه از دختر نعمان
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کرسی نشین کانتن مانش بخش ’سن لو’. سکنه 3641 تن. بندری در ساحل ’اوو’، ’توت’ و کانال ’ا- توت’. راه آهن دارد
لغت نامه دهخدا
(هَِ نَ)
دو استخوان در پهلوی سینۀ اسب. و آنرا نامرتان هم گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
زمین طاقناک. رجوع به طاق شود: عادیه، شتران مانندۀ در طاقستان که بشوره گیاه میل نکنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تثنیۀ حاشیه، ابن المخاض و ابن اللبون. یقال: ارسل فلان رائداً فانتهی الی ارض قد شبعت حاشیتاها. (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(رِ قَ)
سرهای دوران در دو سرین، دو پی است در سرین
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دو کرانۀ سم از چپ و راست. (منتهی الارب). دو جانب سنب
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندک طعام یا بی طعام شدن، کسب کردن، سعایت کردن نسبت بکسی و بدی نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاقستان
تصویر طاقستان
زمین پر طاق (درخت) طاقناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقنان
تصویر اقنان
جمع فن، برده زادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتان
تصویر انتان
بو گرفتن بدبوی شدن بدبویی
فرهنگ لغت هوشیار