صاحب اقلیم بزرگ، پسر سومین خشیارشا و جانشین او. وی در 465 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست و او را درازدست لقب داده اند. این اسمها معمولاً معنی لغوی دارد اما دکتر جان ویلسن میگوید مقصود از این عبارت این است که این پادشاه صاحب یک اقلیم بزرگی بوده است. در اول او را وادار کردند که در بنای اورشلیم مخالفت کند (عزرا 4:7) ، اما بعد از مدتی اجازت داد (6:14). مترجمین قدیمی او را اشتباهاً گمان بردند که یک مجوسی کاذبی بود که میخواست ادعا کند که او اسمردیس برادر کامبزیای متوفی است که بجای او بمیزان هفت ماه سلطنت کرد. در سال هفتم سلطنتش (458 قبل از میلاد) ارتخششتا، از ارتاگزرس عورا را اجازت داد عده کثیری از اسراء را به اورشلیم مرجوع دارد تا هیکل را بنا کنند (عزرا 7:1 و 11 و 12 و 21 و 8:1) در سال هشتم سلطنت خود (445 قبل از میلاد) نحمیا را اجازت داد که اولین دفعه به اورشلیم برود و دیوار شهر را دوباره بنا کنند (نحمیا 2:1و غیره). در سی ودومین سال سلطنتش (433- 432 قبل از میلاد) بعد از آنکه نحمیا به ایران مراجعت کرد او را حاکم شهر جدید اورشلیم ساخت و بوطن خویش روانه کرد (13:6). ارتاگزرس در سنۀ 425 قبل از میلاد وفات کرد. (قاموس کتاب مقدس). معنی لغوی کلمه (در پارسی باستان: ارته خشثره) دارندۀ شهریاری مقدس است. رجوع به اردشیر شود، پشیمان شدن، درنشستن تیر به نشانه. (منتهی الارب) ، استوار شدن چیزی در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ثابت بودن بجائی، بخیلی کردن. (منتهی الارب). بخیل شدن
صاحب اقلیم بزرگ، پسر سومین خشیارشا و جانشین او. وی در 465 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست و او را درازدست لقب داده اند. این اسمها معمولاً معنی لغوی دارد اما دکتر جان ویلسن میگوید مقصود از این عبارت این است که این پادشاه صاحب یک اقلیم بزرگی بوده است. در اول او را وادار کردند که در بنای اورشلیم مخالفت کند (عزرا 4:7) ، اما بعد از مدتی اجازت داد (6:14). مترجمین قدیمی او را اشتباهاً گمان بردند که یک مجوسی کاذبی بود که میخواست ادعا کند که او اسمردیس برادر کامبزیای متوفی است که بجای او بمیزان هفت ماه سلطنت کرد. در سال هفتم سلطنتش (458 قبل از میلاد) ارتخششتا، از ارتاگزرس عورا را اجازت داد عده کثیری از اسراء را به اورشلیم مرجوع دارد تا هیکل را بنا کنند (عزرا 7:1 و 11 و 12 و 21 و 8:1) در سال هشتم سلطنت خود (445 قبل از میلاد) نحمیا را اجازت داد که اولین دفعه به اورشلیم برود و دیوار شهر را دوباره بنا کنند (نحمیا 2:1و غیره). در سی ودومین سال سلطنتش (433- 432 قبل از میلاد) بعد از آنکه نحمیا به ایران مراجعت کرد او را حاکم شهر جدید اورشلیم ساخت و بوطن خویش روانه کرد (13:6). ارتاگزرس در سنۀ 425 قبل از میلاد وفات کرد. (قاموس کتاب مقدس). معنی لغوی کلمه (در پارسی باستان: ارته خشثره) دارندۀ شهریاری مقدس است. رجوع به اردشیر شود، پشیمان شدن، درنشستن تیر به نشانه. (منتهی الارب) ، استوار شدن چیزی در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ثابت بودن بجائی، بخیلی کردن. (منتهی الارب). بخیل شدن
شهری از شهرهای جاد است که در مشرق اردن واقع است (یوشع 13:27)، دور نیست که عبارتی که در آیۀ مسطوره در سفر داوران 12:1 ’واقع است بطرف شمال’، مقصود همین شهر باشد زیرا که در ترجمه هفتاد مینویسد تا صافون تلمود میگوید آن امّاثوس است که خرابۀ امانه باشد که به جنوب دریای جلیل واقع است، (قاموس کتاب مقدس)
شهری از شهرهای جاد است که در مشرق اردن واقع است (یوشع 13:27)، دور نیست که عبارتی که در آیۀ مسطوره در سفر داوران 12:1 ’واقع است بطرف شمال’، مقصود همین شهر باشد زیرا که در ترجمه هفتاد مینویسد تا صافون تلمود میگوید آن امّاثوس است که خرابۀ امانه باشد که به جنوب دریای جلیل واقع است، (قاموس کتاب مقدس)
پادشاه مقتدر و بزرگ منش ولایت زافون (در سودان و همجوار مغرب) است. وی پایتختی داشت و بروش سلسلۀ ملثمین (مرابطین، نقاب پوشان) پیش از دست یافتن بر بلاد مغرب، تغییر منزل میداد و بمراکز باران (مناطق حاصلخیز) می رفت. وی از مرابطین مقتدرتر و به امور سلطنت آشناتر است این موضوع مورد اعتراف آنان است و از این رو مرافعات بزرگ خود را نزد او می برند و از وی اطاعت میکنند. این پادشاه سالی که بحج میرفت در مغرب، بر لمتونی نقابدار (ملثم) که در آن وقت پادشاه مغرب و [امیرالمسلمین بود وارد گردید و لمتونی پیاده به استقبال او رفت. کسی که وی را در روز ورود به مراکش دیده بوده است نقل کرد که وی همچنان سواره بقصر امیرالمسلمین رفت و امیرالمسلمین خود پیاده او را همراهی میکرد. همین کس گوید: زافون مردی بلندقد و سیاه چهره بود و سفیدی چشمانش زردرنگ همچون دو شعلۀ آتش بود کف دستش چنان زردرنگ بودکه گوئی با زعفران رنگ شده است. لباس او از پیراهنی رنگارنگ و یک رداء سفید تشکیل یافته بود. (از معجم البلدان). و رجوع به دائره المعارف بستانی شود
پادشاه مقتدر و بزرگ منش ولایت زافون (در سودان و همجوار مغرب) است. وی پایتختی داشت و بروش سلسلۀ ملثمین (مرابطین، نقاب پوشان) پیش از دست یافتن بر بلاد مغرب، تغییر منزل میداد و بمراکز باران (مناطق حاصلخیز) می رفت. وی از مرابطین مقتدرتر و به امور سلطنت آشناتر است این موضوع مورد اعتراف آنان است و از این رو مرافعات بزرگ خود را نزد او می برند و از وی اطاعت میکنند. این پادشاه سالی که بحج میرفت در مغرب، بر لمتونی نقابدار (ملثم) که در آن وقت پادشاه مغرب و [امیرالمسلمین بود وارد گردید و لمتونی پیاده به استقبال او رفت. کسی که وی را در روز ورود به مراکش دیده بوده است نقل کرد که وی همچنان سواره بقصر امیرالمسلمین رفت و امیرالمسلمین خود پیاده او را همراهی میکرد. همین کس گوید: زافون مردی بلندقد و سیاه چهره بود و سفیدی چشمانش زردرنگ همچون دو شعلۀ آتش بود کف دستش چنان زردرنگ بودکه گوئی با زعفران رنگ شده است. لباس او از پیراهنی رنگارنگ و یک رداء سفید تشکیل یافته بود. (از معجم البلدان). و رجوع به دائره المعارف بستانی شود