جدول جو
جدول جو

معنی حافل - جستجوی لغت در جدول جو

حافل
مجتمع، فراهم
تصویری از حافل
تصویر حافل
فرهنگ فارسی عمید
حافل
(فِ)
نعت فاعلی از حفل، ضرع حافل، پستان بسیارشیر و پرشیر. ج، حفل، حوافل. (مهذب الاسماء) : شاه حافل، گوسفند بسیارشیر، واد حافل، وادی بسیارتوجبه، یعنی بسیارسیل
لغت نامه دهخدا
حافل
پر شیر پر بسیار
تصویری از حافل
تصویر حافل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاصل
تصویر حاصل
(دخترانه و پسرانه)
نتیجه، محصول کشاورزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حافظ
تصویر حافظ
(پسرانه)
نگهبان، آنکه تمام یا بخشی از قرآن را از حفظ کرده است، لقب شاعر بزرگ قرن هشتم، خواجه شمس الدین محمد شیرازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کافل
تصویر کافل
پذیرنده، پذیرندۀ تعهد کسی، پذرفتار، ضامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محافل
تصویر محافل
محفل ها، جاهای جمع شدن گروههای خاص، انجمن ها، جرگه ها، مجلس ها، جمع واژۀ محفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافل
تصویر سافل
پایین، فرود، نشیب، پست، فرومایه، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جحافل
تصویر جحافل
جحفل ها، سپاه ها و لشکرهای بسیار، جمع واژۀ جحفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قافل
تصویر قافل
بازگردنده، بازگردنده از سفر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ فِ)
جمع واژۀ محفل (م ف / م ف ) . (منتهی الارب). مجلس ها و انجمن ها. (ناظم الاطباء). رجوع به محفل شود:
وزیری چون یکی والا فرشته
چه در دیوان چه در صدر محافل.
منوچهری.
... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن. (کلیله و دمنه). در محافل دانشمندان نشستی زبان از سخن ببستی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
محافظ حسب. نگاهدارندۀ حسب. (از منتهی الارب). آگاه و خبردار از نسب کسی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ لَ)
مؤنث حافل. پر. بسیار. کثیر: الا آنکه نعمت حق سبحانه و بحمده در بازماندۀ امیر ماضی سایغاللسان وصافیهاللباس است و نامیهالغراس و ناصرهالاکناف و حافلهالاخلاف. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 460) ، ناقه حافله، شتر مادۀ بسیار شیر در پستان
لغت نامه دهخدا
تصویری از حافذ
تصویر حافذ
یار دوست، پیشیار (خدمتکار)، نوه، داماد، برادر زن، پدر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسفل
تصویر حسفل
کودک خرد، جانور خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافل
تصویر تافل
تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامل
تصویر حامل
حمل کننده، برنده، بار بردار، نگاه دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که میان دو چیز واقع شود و مانع از اتصال آن دو گردد فاصل حجاب، جدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائل
تصویر حائل
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتفل
تصویر حتفل
درد لرد ته مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
بدست آمده، تنیجه، بار، ثمر، میوه، محصول
فرهنگ لغت هوشیار
نوه نبیره، پیشیار، نگارگر فرزند زاده نبیره نوه، خدمتکار مدد کار خادم، جمع حفده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافر
تصویر حافر
گود کننده، حفر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافظ
تصویر حافظ
نگاهدار، حارس، گوشدار، دارنده، حفیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافی
تصویر حافی
برهنه پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقل
تصویر حاقل
پابرهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حابل
تصویر حابل
دامیار دامگستر، جادوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافل
تصویر محافل
مجلس ها و انجمن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحافل
تصویر جحافل
جمع جحفل، سپاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثافل
تصویر ثافل
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافل
تصویر محافل
((مَ فِ))
جمع محفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
دستامد، ساخته، دستاورد، سازه، دستاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حامل
تصویر حامل
بارآور
فرهنگ واژه فارسی سره
محفل ها، مجلس ها، کانون ها، مجمع ها، مجالس، انجمن ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد