جدول جو
جدول جو

معنی حاطمه - جستجوی لغت در جدول جو

حاطمه
(طِ مَ)
داهیه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
حاطمه
(طِ مَ)
یکی از نامهای مکه است و از آن جهت بدان نامیده شده که هر کس را که بدان اهانت روا دارد درهم شکند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاطمه
تصویر فاطمه
(دخترانه)
زنی که بچه خود را از شیر گرفته باشد، نام دختر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(مَ / مِ)
رسن از موی. رجوع به قاتمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ / حُ مَ)
قحط سال. سال سخت، گوارش. حاطوم. هاضوم، حطمۀ سیل، دفعت آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَطَ مَ)
بطنی است از قبیلۀ حلام. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حُ طَ مَ)
ابن محارب بن ودیعه بن لکینر پدر بطنی از عبدالقیس. و حطمیات، زره هاست که مردم این بطن میساخته اند. رجوع به حطمیه شود. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حُ طَ مَ)
دوزخ. (غیاث) (مهذب الاسماء) (دهار). دوزخ یا دروازۀ آن. (منتهی الارب). جهنم. دوزخ یا در آن، آتش قوی. (غیاث) (منتخب). آتش سخت سوزان. ج، حطم، شبان که ستور را بعنف راند و بر آنها رحم نکندو در حدیث است: شرالرعاء الحطمه، گله ای از شتران و گوسفندان. گله ای بزرگ از شتر و غنم، مرد بسیارخوار. (منتهی الارب). مردم بسیارخوار. (مهذب الاسماء). مرد پرخوار. مرد شکم خوار. شکم خواره. شکم پرست. شکم بنده. ج، حطم
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
آنچه بشکند از چیزی خشک. (منتهی الارب). چیز خشک شکسته و ریزه شده. ج، حطم
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حمدالله مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است. و در حاشیه نسخۀ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است. رجوع به نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 246 شود. حامه و بلش در مالقه در غرب اندلس واقعند. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 206 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خاصۀ مرد از اهل و اولاد، و خویشان و قبیله، شتران گزیده. در احوال پرسی گویند: کیف الحامه و العامه
لغت نامه دهخدا
(اَمَ)
دودشده. بخار. ج، آطام. (از دزی ج 1).
، اطهار از گناه، منزه شدن و دست بازداشتن از آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
دختر محمد بن عبدالله ، پیامبر گرامی اسلام. در بیستم جمادی الثانیه به سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمد. مادرش خدیجه بود. او را به القاب سیده نساء العالمین، طاهره، صدیقه، زاکیه، راضیه، مرضیه، بتول، زهرا و مادرش را به لقب بنت خویلا خوانده اند. او زوجه علی بن ابی طالب و مادر امامین حسنین است. (از یادداشتهایی بخط مؤلف). شیخ طوسی و اکثر علما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت روز بیستم جمادی الاّخر سال دوم بعثت و به روایتی سال پنجم بعثت اتفاق افتاده و مادرش خدیجه بوده است، و مطابق روایات و احادیث فاطمه در شکم مادرسخن میگفته است. فضایل و مناقب آن مخدره زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود. وفات آن حضرت در سیم جمادی الاّخره واقع شده. (از منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی صص 94-102). وفاتش را به سال 11 هجری نوشته اند و گویند شش ماه پس از مرگ پدرش از دنیا رفته. از او 18حدیث صحیح نقل شده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
مؤنث فاطم. شتربچۀ مادۀ از شیر بازشده. (منتهی الارب). رجوع به فاطم شود، زنی که بچۀ دوساله را از شیر گرفته باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(طِ یَ)
دهکده ای در کشور پرتقال است که در 100 هزارگزی شهر لیسبن قرار دارد. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
آنچه بشکند از چیزی خشک. (منتهی الارب). رجوع به حطام شود
لغت نامه دهخدا
(کِ مَ)
تأنیث حاکم. زن حاکم. خاتون. ملکه.
- طبقۀ حاکمه، طبقه ای از مردم که قدرت حکومت در دست آنانست.
- هیئت حاکمه، مجموع دوائر و اشخاصی که در قومی حکم رانند. قوه حاکمه
لغت نامه دهخدا
(تَ صَدْ دی)
پیر و کلانسال شدن ستور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حطمه
تصویر حطمه
خشکسال، گوارش
فرهنگ لغت هوشیار
موی دم یا یال اسب و استر، رشته و طنابی که از موی دم و یال اسب و استر بافند بزمو تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطمه
تصویر فاطمه
زنی که فرزند خود را از شیر گرفته باشد و نام دختر حضرت رسول (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکمه
تصویر حاکمه
مونث حاکم مونث حاکم: طبقه حاکمه هیات حاکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطمه
تصویر فاطمه
((طِ))
زنی که بچه دوساله را از شیر گرفته، از اعلام زنان است، نام دختر پیغمبر (ص) و همسر علی (ع) ملقب به زهراء
فرهنگ فارسی معین