- حاشیه
- دامنه، کناره
معنی حاشیه - جستجوی لغت در جدول جو
- حاشیه
- کناره، کرانه، کنار
- حاشیه ((یِ))
- کناره، کناره لباس، ناحیه و غیره، شرحی که بر کناره رساله یا کتاب نویسند، اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران، مصاحبان، همدمان
- حاشیه
- لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، کنایه از موضوع غیر اصلی و فرعی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، حاشیت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته هاسیس از گیاهان (سم) حسن یوسف
کناره کرانه جامه کتاب ناحیه و غیره، شرحی که در کناره رساله یا کتاب نویسند، اطرافیان از اهل و عیال و چاکران و خدمتگزاران، مصاحبان همدمان، صدر الدین شیرازی وجود را دو حاشیه (حاشیتین) وجود نامیده گوید: وجود مطلق را دو حاشیه و طرف است که یک طرف آن واجب الوجود است و طرف دیگر آن هیولای اولی است. طرف و حاشیه اول در غایت شرف و نورانیت است و طرف و حاشیه دیگر آن در غایت ظلمت و خست است و متوسطات متفاوتند بر حسب قرب و بعد از مبدا اعلی، گوشه ای در چهار گاه، جمع حواشی
کنونی، فعلی
روده
می میفروشی میفروشان
اطرافیان پادشاه یا هر شخص بزرگ
زنی که به مکه رفته و کعبه را زیارت کرده است
هشتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۶ آیه
نوعی جامه
روپوش زین اسب، یون، دفنوک، جناغ زین
نوعی جامه
روپوش زین اسب، یون، دفنوک، جناغ زین
زین پوش، پوشش زین
پراکنده پریشان
ستور چهار پا، پر فرزند
مونث واشی
کلاه زیر عمامه، کلاه سرخ رنگ منگوله دار که در مصر و بعضی کشورهای دیگر بر سر می گذارند و گاه دستار کوچکی روی آن می بندند، فینه
کنونی، در این دوران، امروزه، در تصوف فرقهای از متصوفه که سماع، پایکوبی و سرودخوانی را از اعمال نیک می دانند و با این اعمال حالتی به آنان دست میدهد که از خود بی خود میشوند
آک گوی تر (آک عیب) آک جوی تر
بر خوابه نهالین دوشک، بالشک بالش کوچکی که زنان بر سرین یا پستان نهند که بزرگ نماید
محشی، نویسنده حواشی
کناره نشین کسی که در کنار مجلس نشیند
کناره دستار
کسی که بر کتابی حاشیه می نویسد
کناره نشین، کسی که کنار مجلس می نشیند
دوختن حاشیه بر جامه، پارچه و مانند آن
دارای حاشیه، آنچه حاشیه داشته باشد، کناره دار
حاشیه درست کردن برای چیزی، گل کاری کردن اطراف باغچه
((~. نِ))
فرهنگ فارسی معین
آن که در فعالیت گروهی شرکت نمی کند، آن که در حاشیه شهر سکونت دارد، کسی که در کنار مجلس نشیند
Marginalize