یکی از اجداد آنانکه از اسیری مراجعت کردند و زنان بیگانه را که تزویج کرده بودند رها کردند، (عزرا 2:32 و 10:31 و نحمیا 7:35)، (قاموس مقدس) مردی که پسر او پاره ای از حصاراورشلیم را مرمت کرد، (نحمیا 3:11) (قاموس مقدس)
یکی از اجداد آنانکه از اسیری مراجعت کردند و زنان بیگانه را که تزویج کرده بودند رها کردند، (عزرا 2:32 و 10:31 و نحمیا 7:35)، (قاموس مقدس) مردی که پسر او پاره ای از حصاراورشلیم را مرمت کرد، (نحمیا 3:11) (قاموس مقدس)
پهلوی: از، اپر، بر. از فراز. روی. بالای . فوق: یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک. فردوسی. دو چشم از برسر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون. فردوسی (در وصف اژدها). جهاندار کیخسرو آمد ز گاه نشست از بر تیره خاک سیاه. فردوسی. بفرمود پس تا منوچهرشاه نشست از بر تخت زر با کلاه. فردوسی
پهلوی: اَزْ، اَپَر، بر. از فراز. روی. بالای ِ. فوق: یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک. فردوسی. دو چشم از برسر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره گون. فردوسی (در وصف اژدها). جهاندار کیخسرو آمد ز گاه نشست از بر تیره خاک سیاه. فردوسی. بفرمود پس تا منوچهرشاه نشست از بر تخت زر با کلاه. فردوسی
افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. (منتهی الارب). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. (مهذب الاسماء). مار پیر پرخطر
افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. (منتهی الارب). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. (مهذب الاسماء). مار پیر پرخطر
از ریشه پارسی هنجی آن که در خدایخانه آیین هنج (حج) به جای آرد کسی که در مکه مراسم حج بجا آورد حاج. توضیح استعمال این کلمه قیاسا صحیح است و گویندگان بزرگ هم آنرا بکار برده اند. یا حاجی حاجی مکه. در مورد کسی گویند که بجایی میرود و تا دیری باز نمیگردد
از ریشه پارسی هنجی آن که در خدایخانه آیین هنج (حج) به جای آرد کسی که در مکه مراسم حج بجا آورد حاج. توضیح استعمال این کلمه قیاسا صحیح است و گویندگان بزرگ هم آنرا بکار برده اند. یا حاجی حاجی مکه. در مورد کسی گویند که بجایی میرود و تا دیری باز نمیگردد
خدای نیکخواه آفریدگار نیکخواست و بالاخره بمقتضای مبرم اجل گرفتار آمده درمکه شریفه ودیعت حیات بمقتاضی اجل سپرد. بالاخره باستمالت محمد علی خان و غیره بازگشته بخدمت پادشاه آمد. توضیح این کلمه باین صورت در عربی نیامده و اخره بمعنی کندی و بطء است و بالاخره ظاهرا منحوتی است از یکی از دو صورت ذیل: جاء باخره وماعرفته الا باخره اخیرا (اقرب المورد) جاء اخیرا واخرا و اخریا و آخریا وباخره ای آخر کل شی (ذیل اقرب المورد لسان العرب) بهر حال گروهی (بالاخره) را جزو علطهای مشهور شمرده اند (ولی صاحب معیار اللغه در ضمن ضبط اوزان مختلف کلمه بالاخره را نیز ذکر کرده است. بجای این کلمه می توان آخر الامر و مانند آنها را بکار برد. خالق، پروردگار، خدا
خدای نیکخواه آفریدگار نیکخواست و بالاخره بمقتضای مبرم اجل گرفتار آمده درمکه شریفه ودیعت حیات بمقتاضی اجل سپرد. بالاخره باستمالت محمد علی خان و غیره بازگشته بخدمت پادشاه آمد. توضیح این کلمه باین صورت در عربی نیامده و اخره بمعنی کندی و بطء است و بالاخره ظاهرا منحوتی است از یکی از دو صورت ذیل: جاء باخره وماعرفته الا باخره اخیرا (اقرب المورد) جاء اخیرا واخرا و اخریا و آخریا وباخره ای آخر کل شی (ذیل اقرب المورد لسان العرب) بهر حال گروهی (بالاخره) را جزو علطهای مشهور شمرده اند (ولی صاحب معیار اللغه در ضمن ضبط اوزان مختلف کلمه بالاخره را نیز ذکر کرده است. بجای این کلمه می توان آخر الامر و مانند آنها را بکار برد. خالق، پروردگار، خدا