جدول جو
جدول جو

معنی حاتیمور - جستجوی لغت در جدول جو

حاتیمور
امیر حاتیمور یکی از امراء الجایتو سلطان آنگاه که مردم فومن و رشت و تولیم با یکدیگر متفق گشتند و در مقابل لشکر مغول پایداری کردند و این خبر به الجایتو رسید و سخت خشمگین گردید، او را با چند تن از مردان کاردیده بدان دیار فرستاد، حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی، گوید: ’و چون صورت واقعه بعرض رسانید پادشاه را از غیرت آتش غضب شعله زدن گرفت امیر حسین و امیر سیونج را با لشکرها مقرر فرمودند تا امیر حاتیمور و باقی امرا چند مرد کاردیده سپاهی متوجه فومن و تولیم و رشت شوند و بموجب فرمان متوجه آن دیار شدند ... ’ رجوع به ذیل جامعالتواریخ ص 17 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیمور
تصویر تیمور
(پسرانه)
نام سردار پادشاه بزرگ مغول و مؤسس سلسله تیموریان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طغاتیمور
تصویر طغاتیمور
(پسرانه)
نام نبیره جوجی قسار برادر چنگیزخان مغول
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ)
شهری است در اتازونی و حاکم نشین مریلند و دارای 734000 سکنه و کارخانه های مهم پنبه پاک کنی و محصول و میوه فراوان. این شهر در 1729 میلادی آباد گردیده و نام آن از نام لرد بالتیمور گرفته شده است. لنگرگاه مهم آن مرکز داد و ستد تجارتی است. (از لاروس کبیر)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جورج کالورت، مالک بزرگ انگلیسی متولد یورکشایر انگلیس بنیان گذار کلنی ماری لنداز آمریکا (بالتیمور) و فرماندار همان ناحیه (1580- 1632 میلادی). نام مرکزی ناحیۀ مری لند از نام اوست
لغت نامه دهخدا
شتابزدگی، تعجیل، پارنج، پامزد، و صاحب برهان گوید بزبان زند و پازند بهمین معنی آمده است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از امراء عصر سلطان ابوسعید که با علی پادشاه آهنگ سؤقصد نسبت بسلطان مذکور کرده بودند. سلطان ابوسعید بوساطت مادر خود (حاجی خاتون) علی پادشاه را بخشید و به او امر داد که بحدود بغدادبرود و طاشتیمور را که از همدستان او بود بمحاکمه به خواجه غیاث الدین وزیر و امرای دیگر سپرد. اما خواجه که مردی سلیم النفس بود، تصمیم داشت که بعموم دشمنان خود و پدر شهید خویش نیکی کند. با اینکه اطمینان یافت که عصیان امرا بیشتر بدشمنی او بود، از ابوسعید عفو طاشتیمور را گرفت و او را بخراسان فرستاد. طاشتیمور در نزدیکی ابهر زنجان به ناری طغای که بی اجازه عازم اردوی ایلخانی بود رسید و این دو امیر دست یکی کرده مصمم برداشتن دشمنان خود از میان شدند و خواجه غیاث الدین را که در این تاریخ با بغدادخاتون، زمامدار کلیۀ امور مملکتی بودند، خصم واقعی خود شمرده درصددقتل آن وزیر دانشمند برآمدند، و محرمانه علی پادشاه را هم بهمدستی خود دعوت کردند. طاشتیمور در قزوین منتظر انجام نقشۀ ناری طغای شد و ناری طغای برای تحصیل زمام امور به هر وسیله که باشد بسلطانیه آمد، لکن ابوسعید او را بار نداد و بغدادخاتون که او را مسبب قتل پدر حقیقی و برادر خود میدانست، سلطان را روزبروزبر او بیشتر متغیر میکرد. ناری طغای درصدد همدست کردن امرای مقیم اردوی ابوسعید با خود برآمد و قصۀ مواضعۀ علی پادشاه و طاشتیمور را بر مخالفت سلطان به ایشان خبر داد ولی ابوسعید که از ظلم و استبداد او درخراسان ناراضی بود بسخنان او التفات نکرد و امرای دیگر هم دعوت او را نپذیرفتند ناچار درصدد قتل خواجه غیاث الدین برآمد و از خواجه تقاضای ملاقات کرد و چون اجازه نیافت که با سلاح بخدمت خواجه رود در رسیدن بحضور وزیر از در عجز در آمده از وزیر خواست که سلطان را نسبت باو بر سر عنایت بیاورد. خواجه پذیرفت و مصمم شد که همان وقت برای انجام این مهم بخدمت ابوسعید رود. ناری طغاری بیرون آمده در خارج مدخل منزل وزیر درکمین او ایستاد ولی خواجه از در دیگر بیرون رفت و خیال زشت ناری طغای صورت عمل نیافت. چون خواجه بحضور ایلخان رسید و ملتمس ناری طغای را به عرض رسانید ابوسعید از پاک طینتی خواجه غیاث الدین تعجب کرده اندیشۀ سوء او را در حق خواجه به اطلاع او رساند و امر داد که ناری طغای را دستگیر کنند. ناری طغای که از این قصه خبر یافته بود از کوههای ابهر گریخته به ری آمد تا شاید خود را بخراسان برساند ولی او در آن حدود و طاش تیمور در محال قزوین دستگیر شدند و آن دو را در روز عید قربان سال 729 در سلطانیه به امر ابوسعید سر بریدند و سرهای ایشان را بجای سر دمشق خواجه از قلعۀ سلطانیه فروآویختند. (تاریخ مغول اقبال ص 342 و 343)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
قصبه ای است در جنوب شرقی پروس در ناحیه سیلزی در ولایت ’اویلن’ و در 68هزارگزی جنوب شرقی ’اوپلن’ در ساحل چپ رود خانه ’ادر’ و درکنار راه آهن. و کارخانه های سیگار و شکر و انفیه و کاغذ و تجارت آن معروف است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
هوگ. نام اسقف ورسستر. مولد ثرکستن در حدود سال 1472 میلادی وی یکی از بانیان مذهب پرتستان در انگلستان بود و به سال 1555 او را در آکسفرد زنده بسوختند
لغت نامه دهخدا
تیموره، سنگی که در شکم بعضی حیوانات تولید می گردد و آن را مانند فادزهر استعمال می کنند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جزیره ای از مجمعالجزایر سند (جزایر مالزی) که در مشرق جزیره فلورس واقع است که میان کشورهای اندونزی و پرتقال تقسیم شده است. قسمت متعلق به اندونزی با وسعت یازده هزارونهصد و سی و پنج کیلومترمربع و 400000 تن سکنه و قسمت پرتقال با وسعت نوزده هزار کیلومترمربع و 442400 تن سکنه است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
این لفظ ترکی است به معنی فولاد و چون در ترکی قاعده ای است که بعد از حرف مضموم ’واو’، بعد مفتوح ’الف’، و بعد مکسور ’یا’ مینویسند مگر آن ’واو’ و ’الف’، و ’یا’ در خواندن نمی آید، در این لفظ نیز ’یا’ و ’واو’ بخواندن نمی آید، چرا که علامت کسره و ضمه است و اگر در نظم به سبیل اشباع خوانده شود جایز است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مأخوذ از ترکی، آهن... (ناظم الاطباء). تیمور ترکی مغولی، تمر. دمر به معنی آهن. (فرهنگ فارسی معین ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
امیر. نخستین پادشاه گورکانی و مؤسس سلطنت این سلسله که از 771 تا 807 هجری قمری در بیشتر ممالک آسیا با کمال قدرت و عظمت پادشاهی کرد. (ناظم الاطباء). نام پادشاه مشهور است. (غیاث اللغات) (آنندراج). سردار و پادشاه بزرگ مغول 736-807 هجری قمری) است. وی پسر امیر ترغای بود و در ترکستان و میان طایفۀ برلاس پرورش و در سواری و تیراندازی مهارت یافت. در جوانی حکومت شهر کش به او واگذار شد و پس از ازدواج با دختر خان کاشغر او را گورکان، یعنی داماد نامیدند. در جنگ با والی سیستان نیز چند زخم برداشت و دو انگشت دست راستش افتاد و پای راستش چنان صدمه دید که تا پایان عمر می لنگید و بدین جهت او را تیمور لنگ خواندند. وی در سن 24 سالگی نامبردار شد و ده سال بعد هنگامی که رقیب خود امیرحسین رامغلوب و مقتول ساخت به لقب صاحبقران ملقب گردید. تیمور بین سالهای 733 و 781 هجری قمری چهار بار به خوارزم لشکر کشید و عاقبت آنجا را ویران کرد. دشت قپچاق ومغولستان را فتح نمود و در 782 پسر چهارده سالۀ خودمیرانشاه را با سپاهی مأمور تسخیر خراسان کرد و خود نیز بدانان پیوست. نیشابور و هرات را گرفت و در هرات از کله های مردم مناره ها ساخت. سپس مازندران را که تا سال 750 بدست ملوک باوند بود تسخیر کرد و در یورش سه ساله که از 788 تا 790 طول کشید آذربایجان، لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را مسخر کرد و در اصفهان با هفتاد هزار سر بریده مناره ها ساخت. سپس به شیراز شتافت و آن را تسخیر کرد. در سال 793 خوارزم راقتل عام نمود. یورش پنجسالۀ وی بین سالهای 794 تا 798 هجری قمری صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهری را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود داد. سپس مسکو را مسخر ساخت و در سال 801 هندوستان را فتح کرد و صدهزار تن بکشت. تیمور پس از تقسیم شهرها و نواحی به سمرقند بازگشت. لشکرکشی وی را به ایران که از 802 تا 807 هجری قمری طول کشید یورش هفت ساله گویند. در 803 با عثمانیان جنگ کرد و چند شهر را گرفت. در همین هنگام سفرائی به مصر فرستاد ولی چون نتیجه نگرفت، مصمم شد به مصر حمله کند و حلب و دمشق و سپس بغداد را تسخیر کرد. در سال 804 بایزید سلطان عثمانی را مغلوب و اسیر کرد. و سپس قصد فتح چین نمود و بکنار سیحون رسیدولی در اترا بیمار شد و در سال 807 هجری قمری به سن 71 سالگی درگذشت. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 و 4 و عجائب المقدور فی تاریخ تیمور چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب و تزوکات تیموری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیمور
تصویر تیمور
ترکی پولاد
فرهنگ لغت هوشیار
قایق
فرهنگ گویش مازندرانی