جدول جو
جدول جو

معنی حابطیه - جستجوی لغت در جدول جو

حابطیه
(بِ طی یَ)
گروهی از معتزلۀ پیروان احمد پسر حابط که ازیاران نظام میباشند و آنان گویند جهان را دو آفریننده است یکی قدیم و آن خدای حقیقی است. و دیگری محدث و آن عیسی است که در روز جزا محاسبۀ بندگان با او باشد. و قول خدای تعالی: و جاء ربک والملک صفّا صفّا. (قرآن 22/89) مشعر بر این معنی است وهم مراد از این در آیت: الاّ ان یأتیهم الله فی ظلل من الغمام (قرآن 210/2) و نیز مقصود از حدیث خلق الله آدم علی صورته. و خبر یضع الجبار قدمه فی النار. و انما سمی المسیح لانه ذرع الاجسام و احدثها. آمدی گوید: این گروه کفار و مشرک باشند و چه نیکو نامی آمدی بر آنها نهاده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانیه
تصویر حانیه
(دخترانه)
مؤنث حانی، میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
(یَ)
ریگی است که بدانجا گیاه حابی روید
لغت نامه دهخدا
(سَ بی یَ)
نام هر یک از پنج مجموعۀ کواکب که بچشم چون ابری نمایند. (یادداشت مؤلف). سحابیه الصغیر. سحابیه الکبیر. رجوع به سحابیات و سحابی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ قی یَ)
عمّه طابقیه، نوعی از دستار بستن. و آن سربستن باشد بی زیر حنک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ قی یَ)
فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است. طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رسالۀ معرفه المذاهب، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال چهارم شمارۀ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که از ازل آزال رقم سعادت بر جبین ایشان کشیده اند و بهیچ گناه از درگاه دور نشوند، و هیچ معصیت ایشان را زیان ندارد. گروه دیگر بشقاوت موسومند و از دولت سرمدی محروم، ایشان را هیچ طاعت فائده ندهند و بهیچ عبادت صاحب سعادت نگردند. (رسالۀ هفتاد و دو ملت چ جواد مشکور ص 12)
لغت نامه دهخدا
(بِ ی یَ)
تأنیث تابعی. زن تابعی، زنی که درک زمان صحابۀ رسول کرده است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جد ابوسعید حسن بن علی بن روزبه فارسی معروف به ابن دابویه است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِ یَ)
حربائه. مؤنث حرباء
لغت نامه دهخدا
(رِ ثی یَ)
گروهی از فرقۀ اباضیه از یاران ابی الحارث الاباضی و آنان در امر قدر یعنی مخلوق بودن افعال بندگان و هم در استطاعت پیش از فعل، با اباضیه مخالف باشند و در باب قدر بر مذهب معتزله روند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و الملل والنحل شهرستانی و تعریفات جرجانی (ذیل: حارثیه) شود
لغت نامه دهخدا
(رِ ثی یَ)
موضعی است بجانب غربی بغداد. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زِ می یَ)
گروهی از خوارج و از یاران حازم بن عاصم اند که با فرقۀ شعیبیه موافقت دارند و آورده اند که این گروه درباره امیرالمؤمنین علیه الصلوه والسلام متوقف میباشند و برأت از او را چون برأت از دیگران، تصریح نمیکنند. (کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مواقف). و رجوع بمفاتیح العلوم چ 1 مصر سنۀ 1349، ص 19 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ ظی یَ)
نام مزار خواجه حافظ شیرازی در شیراز است. میر علی شیر نوائی درباره مولانا محمد معمائی صدراعظم بابر میرزا گوید: در ایام مکنت خود در شیراز بر سر تربت خواجه حافظ گنبد ساخت، و بابر میرزا را در آن گنبد ضیافت کرد، اما یکی از خوش طبعان شیراز بجانبی که نظر میرزا افتد این بیت نوشته بود:
اگرچه جملۀ اوقاف شهر غارت کرد
خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد.
میرزا خوانده و در آن باب بسیار مطایبه کردند و من این نقل را از خودش شنیده ام و با فقیر الفتی داشت. (ترجمه مجالس النفائس ص 37 و 211). فرصت شیرازی گوید: تکیۀ حافظیه در سمت شرقی شیراز است ولی چندان مسافتی با شهر ندارد و آن ازجملۀ تکایای معروفۀ عالم است. بنیادش نیز از مرحوم کریم خان است و آن دو طرف است، طرفی بسیار وسیع و باروح که اراضیش قبرستان است و در وسط آن قبور مزار خواجه واقع شده لوح مزارش سنگ مرمر بسیار بزرگی است که بعض اشعار او رابر آن نقر کرده اند، محجری از آهن دور آنست و بر آن مزار قبه ای نیست، اما طرف دیگر باغچه ایست که در آن اشجار بسیار و انواع اثمار است، و در میان دو طرف مذکور حجراتی است که به هر دو طرف مذکور درها باز میشودو در وسط حجره ها تالاری است ملوکانه و اساسی بزرگانه نیز دو طرفش گشاده و در آن چهار ستون از سنگ برپاست، در جلو آن تالار دریاچه ای است که از آب رکنابادش مجری است و آب انباری نیز در زاویۀ آنجاست، الحق تکیه ای به این نهاد و سرشت روضه ایست از روضه های بهشت. (آثارالعجم چ 1312 ص 469).
صاحب فارس نامه گوید: این تکیه از حضرت کریم خان زند است، سقف ایوان را بر چهار ستون یکپارچۀ سنگ پنج ذرعی از دو جانب گذاشته و از دو جانب ایوان هشت حجرۀ وسیع ساخته و تاکنون به آبادی تمام باقی است. (فارسنامۀ ناصری نسخۀ خطی). ادوارد براون گوید: آرامگاه حافظ در باغ زیبائی در شیراز واقع شده است که به حافظیه معروفست، و این مقبره را ابوالقاسم بابر تزیین کرد در وقتی که بسال 856 هجری قمری1452/ میلادی به شیراز آمد، ساختن آن مقبره را به مولانا محمد معمائی رجوع فرمود. در ازمنۀ اخیر آن مقبره را کریم خان زند که یکی از بهترین پادشاهان ایران بوده است، مرمت کرده بر زینت و جمال آن بیفزود، و سنگی هم که اکنون بر روی قبر حافظ قرار دارد به امر آن پادشاه از یک پارچه مرمر بسیار زیبا تراشیده شده و در آنجا نصب کرده اند، و بعضی ابیات این غزل بر آن منقوش است:
مژدۀ وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم.
مردم شیراز حافظیه را بسیار حرمت میدارند، هم آنان که آشنای آن آستانند و هم رندان صاحبدل که از اطراف جهان به شیراز می آیند همه آنجا را زیارتگاه خود میدانند و قبر شاعر را عده بسیاری از قبور دیگران که در عالم خاک شرافت مصاحبت جسمانی را با کالبد آن مرد روحانی آرزو کرده اند احاطه کرده است، و مصداق بیت او صورت تحقق حاصل کرده که میفرماید:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.
(از سعدی تا جامی ص 332 و 333).
علی اصغر حکمت گوید: به سال 1310 هجری قمری بعضی از حکام خیراندیش شیراز را بخاطر گذشت که بنای قدیم حافظیه را که از عهد کریم خان زند ملقب به وکیل باقی مانده و رو بخرابی و کهنگی نهاده بود تعمیر و مرمت کنند، بنابراین عمارت مذکور را که عبارت بود از ایوانی دورو مشتمل بر چهار ستون سنگی بزرگ و یک ردیف حجرات، خراب کرده، درصدد ساختمان جدید برآمدند، متأسفانه حوادث روزگار مجال اتمام به ایشان نداد. و بسال 1313 هجری شمسی که به مناسبت ساختمان آرامگاه فردوسی طوسی در تمام مردم ایران جوش و جنبش خاصی نسبت به آثار بزرگان ادب بظهور رسیده بود، و همه متوجه احیای آثار گویندگان و تجلیل نام اساتید شعر بودند، خاطر صاحبدلان شیراز از خرابی آرامگاه حافظ محزون و غمین بود، و این بنده نیز که در این تأثر و تأسف با ایشان انباز بودم پیوسته با خود می اندیشیدم که چه شود اگر بنای مجللی چنانکه درخور شأن و منزلت خواجۀ شیراز است بر سر مزار او به یادگار ساخته شود که از اداءقدرشناسی نسبت به آن استاد بزرگ اشارتی باشد. در همان ایام مردی در یکی از اوراق منطبعۀ تهران به مقام مقدس لسان الغیب اسائۀ ادب کرده این بیت او را:
گر می فروش حاجت رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
مورد انتقاد قرار داد. روزی جمعی برای تهیۀ سرمایۀ بنای بارگاه او انجمن کرده بودند، بسیار گفتند و شنیدند و نتیجه حاصل نشد. نویسندۀ این سطور به حکم علاقۀ هموطنی با خواجه بیشتر از دیگران دلگیر و محزون بودم. در آن نیمۀ شب بخاطر رسید که از دیوان خواجه فالی بگیرم، پس نیت کرده دیوان را گشودم، از عجایب همان بیت مذکور که مورد صحبت بود برآمد که: گر می فروش حاجت رندان روا کند... بر روح خواجه فاتحه خواندم. اندکی برنیامد که نیت برآورده شد. از وجوه برّ و منابع خیر سرمایه فراهم آمد و در سال 1314 هجری شمسی که هنوز این بنده بخدمت فرهنگ مشغول بود بنائی رفیع و گنبدی منیع بر سربنای آن آرامگاه آغاز گشت. و بی آنکه دیناری از صندوق دولت استعانت خواسته شود آن بنای ارجمند بسال 1316هجری شمسی پایان یافت، و بجای چهار ستون شانزده ستون بزرگ از سنگ محکم افراشته شد. و در سر قبر نیز گنبدی متین بر هشت پایۀ سنگی نصب گردید. و از اشعار خواجه غزلهائی انتخاب شد، و چون خواجه در حسن خط استاد خطاطان زمان بوده، یکی از استادان خطثلث نویس معاصر آنها را بهمان شیوه برنگاشت و بر روی کاشی های ظریف برآوردۀ در و دیوار را بدان زینت بخشید، و پس از سه سال خاتمه یافت، و اینک جایگاهی مجلل و بوستانی دلکش فراهم آمده که زیارتگاه اهل ذوق و کعبۀ صاحبدلان است. نقشۀ این بنا را مهندس گدار فرانسوی طرح و رسم کرد، و به اهتمام علی ریاضی رئیس فرهنگ فارس و معماران و سنگتراشان و کاشی کاران شیراز به محل اجرا گذارده شد. (از سعدی تا جامی صص 333-335 حاشیه). و رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران شود
لغت نامه دهخدا
(تِ می یَ)
نام قریه ای و نخلستانی از آن آل ابی حفصه بیمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ)
کوتاه درشت اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ بی یَ)
منسوب است به حساب و بعضی گفته اند تخلص شاعریست. (غیاث) (آنندراج) : و اگر نقصانی و کسری در مالیات دیوان به جهتی از جهات حسابیه بهم رسد... (تذکرهالملوک ص 6). وزیر اصفهان از قرار اسناد حسابیه که برقم وزیر دیوان اعلی... (تذکرهالملوک ص 15)
لغت نامه دهخدا
(حَ طی طَ)
چیزی حقیر و خرد
لغت نامه دهخدا
(بُ وَیْهْ)
ابن سعد بن محمد بن الحسن بن الحسین بن علی بن الحسین بن بابویه اول. محدث است. رجوع به روضات الجنات ص 512 شود
لقب جد والد احمد بن حسین بن علی حنائی
لقب جد علی بن محمد اسوازی
لغت نامه دهخدا
(حَبْ با نی یَ)
قریه ای از کوفه. و بروزگار زیاد بن ابیه، زیاد بن خراس العجلی یکی از خوارج با جمعی از آن طائفه با اهل کوفه جنگ کردند و هزیمت بر کوفیان افتاد و جماعتی از مردم کوفه کشته شدند. (معجم البلدان). حبانیه اکنون اردوگاه لشکریان انگلیس در عراق عرب است. و نزدیک آن محل اصطخر حبانیه را برای اندوختن آب فرات ساخته اند، که هنگام طغیان در آن جمع کنند و هنگام تابستان به نهر برمی گردانند. و آن بزرگترین انبار آب در خاور نزدیک است
لغت نامه دهخدا
(بِ لی یَ)
نسبت آن ببابل مثل نسبت سحر و شراب بدانست. (تاج العروس ج 7). شرابیست منسوب ببابل. (مهذب الاسماء). می.
لغت نامه دهخدا
(بَ کی یَ)
گروهی از فرقۀ سبعیه باشند. رجوع به ’سبعیه’ خرمیه شود. بابکیه یا خرمیه یا خرم دینان یا محمره، اصلاً نام اصحاب بابک خرمی است که در عصر مأمون خروج کرد و بدست افشین سردار معتصم دستگیر و مقتول شد. چون بعضی از مقالات بومسلمیه و اسماعیلیه و غلاه بمعتقدات این فرقه شبیه بوده ایشان را هم مخالفین باین اسم خوانند. رجوع به بابکی و شهرستانی ص 113 و 132، تبصره ص 423، فرق ص 32، تلبیس ابلیس ص 109 و 112، انساب 196a. f بنقل خاندان نوبختی اقبال صص 254- 255 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بِنْ / بُنْ یَ / یِ)
تنومند. باقوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ وَ)
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین، فرزند مهتر ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی:... و این معنی مقالت بوجعفر بابویه قمی و همه بابوئیان است. (کتاب النقض ص 574). رجوع به ابن بابویه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ لی یَ)
یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث باشند که اصحاب امام احمد حنبل اند و بعض ایشان مشبهیند و او پیر بود که شافعی دررسید. او خدمت شافعی کرد و عنان اسب شافعی گرفته بود و می گفت اقتدوا هذا الشاب المهتدی. (بیان الادیان)
لغت نامه دهخدا
(حُ شی یَ)
عقاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ بی یَ)
نام دو قریه است به مصر که یکی از آن دو را منستریون نیز نامند، و آن از کورۀ شرقیه است. و دیگری را منزل نعمه نیز خوانند و آن نیز شرقیه است. (معجم البلدان ج 3 ص 206)
لغت نامه دهخدا
قابلیت در فارسی در برخی فرهنگ ها پنداشته اند که قابلیت ساخته فارسی گویان است و قابلیه تازی نیست که برداشت نادرستی است شایندگی شایستگی، پذیرندگی پذیرفتن، فراخوری در خوری، توان توانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابقیه
تصویر طابقیه
پارسی تازی گشته تابه گون گونه ای دستار بستن باشد بر سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابیه
تصویر صحابیه
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
فرهنگ لغت هوشیار
تاراسی، یاردیده زنی که یار پیامبر را دیده مونث تابعی زنی که صحابه رسول صلی الله علیه و آله را درک کرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا. ساخته ها ساختمانها بناها، پایه ها بنیانها اصلها قواعد، صیغه ها بنیانها اصلها تاریخی. بناهای عتیق ساختمانهای تاریخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابدیه
تصویر ابدیه
جاودانگی پایندگی هماییکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطیه
تصویر باطیه
پیاله، بادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاشیه
تصویر حاشیه
دامنه، کناره
فرهنگ واژه فارسی سره