جدول جو
جدول جو

معنی جیمبریک - جستجوی لغت در جدول جو

جیمبریک
ابزاری در خرمن گاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ یَ / یُ بَ)
عمل پیمبر. پیغامبری. رسالت:
او را پیمبری دگران را مشعبدی است
هرگز مشعبدی نبود چون پیمبری.
ادیب صابر.
هر چار چار حدّ بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.
خاقانی.
دو گهر دان پیمبری و کرم
زاده از کان کاینات به هم.
خاقانی.
گرچه محمد پیمبری بعرب یافت
صبح کمالش ز حد شام برآمد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام شهری از ناحیۀ ایرلند آزاد (منستر) بندری کنار رودشانن. دارای چهل هزار تن سکنه و آن کرسی ناحیتی است به همین نام که 140000 تن سکنه دارد، ناحیتی از ایرلند آزاد، کرسی آن نیز همین نام دارد
لغت نامه دهخدا
آنست که قمر بچهارم برج باشد از برج آفتاب و درجات قمر چند درجات او. و اینرا تربیع اول خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
پیام آوری خبر بری رسالت، پیغمبری نبوت رسالت: گر چه محمد پیمبری بعرب یافت صبح کمالش ز حد شام برآمد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
اسب چموش و رم کننده
فرهنگ گویش مازندرانی