جدول جو
جدول جو

معنی جیزماغ - جستجوی لغت در جدول جو

جیزماغ
سوختگی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ / دَ)
مرکّب از: بی + دماغ، بی حالت و بی کیف. (ناظم الاطباء)، کدر. ملول. (یادداشت مؤلف)، افسرده. دلتنگ. رجوع به بیدل و دماغ شود، زودخشم. زودرنج. بدمزاج. (آنندراج)، به اندک چیزی خشمناک و متغیر شده. (ناظم الاطباء) ، ناشکیبا. بی صبر و حوصله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن حوامل را باشد، (از ’وزغ’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، اخراج البول دفعهً دفعهً، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
سرشیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خامه. رجوع به قیماق شود
لغت نامه دهخدا
قیماق قایماق ترکی مغولی برهان این واژه را ترکی گشته کیمیاک پارسی می داند. تو نمشک چرابه سپیچه سرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
جزغاله، بوی سوختگی چیزهای پشمی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پرنده که در میانکاله یافت می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند و بز
فرهنگ گویش مازندرانی
قلقلک
فرهنگ گویش مازندرانی
خیلی برشته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در دهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرک، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
سطح آبکی ولغزنده، لغزنده
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی در دو هزار خرم آباد که به روایتی مدفن ابوالقاسم بن کیا
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرک، باهوش
فرهنگ گویش مازندرانی