- جگاره
- رایها و تدبیرها و روشها
معنی جگاره - جستجوی لغت در جدول جو
- جگاره ((جَ رَ یا رِ))
- رأی های مختلف، تدبیرهای گوناگون، روش های متعدد، جدکاره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر، شکل، نقشه
قسمی از قایق بزرگ
فرتور
سینه درد، سرفه خشک
پارسی تازی گشته کناره روستایی است نزدیک گرگان
نوعی عقرب زردرنگ و درشت که دم خود را بزمین میکشد
بی باکی دلیری شوخی گستاخی
بلند آوازی اوگ گرفتن آوا، خوشنمایی
نقش، صورت نقاشی شده
دیواره، دیوارمانند مانند دیوار، هر چیزی که شبیه دیوار باشد
مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
نقش، صورت منقوش شکل
((جَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی از عقرب زرد و درشت که دمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد، کنایه از زلف معشوق
جر دهنده، کسره دهنده