جدول جو
جدول جو

معنی جوندکا - جستجوی لغت در جدول جو

جوندکا
گاو نر اخته نشده که کاری نیست و بیش از دو سال سن دارد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وندا
تصویر وندا
(دخترانه و پسرانه)
آرزو، هزوارش است به معنی خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مونیکا
تصویر مونیکا
(دخترانه)
مشاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جونده
تصویر جونده
آنکه یا آنچه چیزی را می جود، هر یک از جانوران راستۀ جوندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
راسته ای از جانوران پستاندار مانند موش، بیدستر و سنجاب که دارای دندان های تیز برای جویدن هستند و چون دندان های ثنایای آن ها پیوسته رشد می کند باید همیشه دندان های خود را به کار بیندازند و چیزی را بجوند تا دندان ها ساییده شود والا بی اندازه بلند می شود و از دهان بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
(گُنْ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 6 هزارگزی خاوری نجف آباد و 12هزارگزی جنوب شوسۀ بیجار به سنندج. تپه ماهور و هوای آن سردسیرو سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ دَ)
روروک. (دولابچه ای که در آن بالا و پایین رود). (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ)
شنوا و شنونده. (برهان). شنوا. (جهانگیری). شنونده و شنوا. (از انجمن آرا) (از آنندراج). بیت زیر را جهانگیری برای این معنی آورده و رشیدی از او پیروی کرده است:
این سماع خوش و این نالۀ زیر و بم را
نغمه از گوش دل و گوش شوندا نشود.
منوچهری.
رجوع به شنوا و شنونده شود
لغت نامه دهخدا
(خُنْدْ / خُنْ دِ)
خوندگار. رجوع به خوندگار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
ناگاه. بی خبر. فوراً. (ناظم الاطباء) ؟
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاهی است و از 11 آبادی تشکیل شده و 4800 تن سکنه دارد. هوایش معتدل و مرطوب است ومحصول عمده اش برنج و پنبه و غلات و کنف و کنجد و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روندک
تصویر روندک
دولابچه ای که در آن بالا و پایین رود روندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونده
تصویر جونده
آنکه چیزی را میجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندک
تصویر جندک
مسکوک مسین کوچک که نصف نیم پول قیمت داشت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جونده، راسته ای از پستانداران که شامل جانورانی است که عموما جثه کوچک دارند و دندان بندی ظنهاناقص است (فاقدانیاب هستند)، دندانهای پیثشین آنها بلند و برنده و در انتها فاقد میناست بهمین جهت عاج دندان آنها مرتبا نمو کرده موجب افزایش طول دندانها میگردد بطوریکه جانور ناچار است برای کوتاه کردن آنها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود. از پستانداران مهم این راسته خرگوش موش سنجاب بیدستر و خوکچه را باید نام برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
((جَ وَ دَ یا دِ))
جمع جونده، دسته ای از پستانداران تیزدندان که دندان های پیشین آن ها پیوسته رشد می کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن ها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود، مانند، موش، سنجاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوندک
تصویر آوندک
آمپول
فرهنگ واژه فارسی سره
جوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
جندکا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی صحرایی که در سبزی پلو استفاده کننداین سبزی خاصیت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی طناب گیاهی که از تابیدن پوست درخت توت یا لرک به دست
فرهنگ گویش مازندرانی
پتک چوبی بزرگ که بر پایه های اطراف باغ کوبند تا بر زمین فرو
فرهنگ گویش مازندرانی
از قصرهای تاریخی که در دابوی آمل قرار داشت
فرهنگ گویش مازندرانی
اردک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، از دهستان سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر جوان، گوساله، صدای گوساله ی گمشده که با صوت خاصی گالش را فرا می
فرهنگ گویش مازندرانی
جوز در معنای میزان و ردیف به کار می روداین بازی مخصوص مردم
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر جوان اخته نشده ی قوی که از آن برای تخم کشی یا جنگ استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام درختی است
فرهنگ گویش مازندرانی
اونتا
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر جوان تخمی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
پشمی، از پشم
دیکشنری اردو به فارسی