جدول جو
جدول جو

معنی جولا - جستجوی لغت در جدول جو

جولا
بافنده نساج، عنکبوت. بافنده، نساج
تصویری از جولا
تصویر جولا
فرهنگ لغت هوشیار
جولا
بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج، عنکبوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جولا
بافنده، نام طایفه ای بزرگ در رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جویا
تصویر جویا
(پسرانه)
جوینده، جستجو کننده، پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پولا
تصویر پولا
(پسرانه)
فولاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مولا
تصویر مولا
مالک، سرور، مهتر
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده، املای دیگر واژۀ مولیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
پیچک، گیاهی صحرایی با برگ های کوچک دندانه دار و گل هایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید یا سرخ کم رنگ. بیشتر در کشتزارها می روید و روی زمین می خزد یا به گیاه های مجاور خود می پیچد و بالا می رود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک می کند، هر چیز پیچیده و گلوله شده از نخ، ابریشم و مانند آن، انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوزا
تصویر جوزا
سومین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد، توامان، دوپیکر، سومین برج از برج های دوازده گانه، برابر خرداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جولق
تصویر جولق
پارچۀ پشمی خشن که از آن خرجین و جوال درست می کردند، جامۀ پشمی خشن که درویشان و قلندران بر تن می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جولان
تصویر جولان
اسب تاختن، تاخت و تاز کردن، کنایه از گردیدن، دور زدن، حرکت کردن، کنایه از قدرت نمایی، کنایه از خودنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جولاه
تصویر جولاه
بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، بافت کار، جولاهه، تننده، پای باف، حائک، باف کار برای مثال چو گنج جان به کنج خانه آمد / به گردش می تنیدم همچو جولاه (مولوی۲ - ۸۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوال
تصویر جوال
پارچۀ ضخیم و خشن
کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
ابزاری که با آن در را به چهارچوب وصل می کنند و در به وسیلۀ آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوال
تصویر جوال
بسیار جولان کننده، بسیار گردش کننده
فرهنگ فارسی عمید
بهندی فودنج برّی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
نوعی پارچه پشمین خشن که از آن خرجین و جوال سازند و نیز قلندران و تهیدستان از آن جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهلا
تصویر جهلا
جمع جاهل، کانایان، نادان، جمع جاهل و جهول
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن تولی. مقابل تبری. محبت و امید، دوست داشتن و بمعنی بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولا
تصویر شولا
خرقه رخقه درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوله
تصویر جوله
ترکش، تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولق
تصویر جولق
پارسی تازی گشته جولخی جولخ پوش جولخ جوالق، دارشیشعان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثولا
تصویر ثولا
دیوانه، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جویا
تصویر جویا
جوییدن، جویان جستجو کننده، جوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوال
تصویر جوال
گردنده، بسیار جولان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
دو پیکر، یکی از صورتهای فلکی منطقه البروج که از بزرگترین صور فلکی شمالی است، دو پیکر چون در سنجش با آبام های دیگر روشنی بیشتر دارد و در تازی جوزا نام نهاده اند زیرا به گوسپند سیاهرنگی که میانش سپید باشد جوزا می گویند. در پارسی دو پیکر از آن روی گفته می شود که این دو چهر سپهری همانند دو کودک برهنه است در پی هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولا
تصویر دولا
منحنی، دوتاء، خم، خمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولاه
تصویر جولاه
بافنده نساج، عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
به درازا از درازی از طول بدرازا مقابل عرضا: آن دیار روم و از جانب دیگر تا مصر طولا و عرضا بضبط ما آراسته گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولان
تصویر جولان
((جُ))
تاختن، تاخت زدن، تاخت و تاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جولاه
تصویر جولاه
بافنده، نساج، عنکبوت، جولاهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولا
تصویر اولا
نخست
فرهنگ واژه فارسی سره
تاخت، تاخت وتاز، تاختن، دورزدن، گردش، ویراژ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بافنده، نساج، تارتن، عنکبوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نمایش، جلوه گری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی