- جوق
- ترکی تازی گشته جوخ گروه دسته گوند گروه دسته (انسان و حیوان)، گروهی از سوار و پیاده فوج، بسیارکثیر
معنی جوق - جستجوی لغت در جدول جو
- جوق
- گروه، بسیار کثیر
- جوق
- دسته، گروه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گروه، مردم، جماعت مردم
کج روی
گرد آمدن
دسته دسته گروه گروه، بسیاربسیار
جفا، ستم
بالا، یادشده
خواستاری، شور، شادی
شیپور، شاخ میان تهی
لاتینی تازی گشته دوک میرک والا گاه نادانی گولی
چشیدن، چاشنی گرفتن، آزمودن
صاف، دوستی خالص
سیماب
غیاث این واژه را جلق آورده و آن را تازی نمی داند زلغ چل زنی سر تراشیدن، خنده دندان نمای -1 ارضا کردن غریزه جنسی بوسایلغیر طبیعی، عملی که بوسیه آن بطور غیر طبیعی ارضا غریزه جنسی واقناع لذات شهوانی میشود. این عمل را ممکنست جوانان توسط دست یا وسایل دیگر در خفا انجام دهند
سنگ اندازی
پارسی تازی گشته جره
گرسنگی
جوشش، غلیان، فوران
قصر، کاخ
پارسی تازی گشته غوزه غوژه گوژه جوزقه
وسط چیزی، گردو، گذشتن از جای و پس افکندن آنرا برفتن از وی
ستم کردن در حکم، میل کردن از راستی در راه، از راه منحرف شدن، کنار رفتن مثل، شبیه، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب مثل، شبیه، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش
پارچه پشمی ضخیم
میراندن، برکندن، هندوانه
تازی از سنسکریت کنف از گیاهان ژوت
دریدن، بریدن پیراهن زنانه، سپر، آتشدان، دول بزرگ گیاهی از خانواده گندمیان جزو دسته غلات که دارای سنبله ساده ایست که از هر بند آن سه سنبله بی دم در دو ردیف قرار گرفته و هر سنبله دارای یک گل است اشقیله شعیر. یا جو دو سر. یولاف، واحد وزن و مقصود از آن جویست که در بزرگی و کوچکی میانه باشد یک حبه (وساله مقداریه. فرهنک ایران زمین 4 -1: 10 ص 413)
رود کوچک، مجرائی که آبرا از آن جهت مشروب کردن زمین عبور دهند حادثه جوی، جنگجوی حادثه جوی، جنگجوی
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
چوبی که در زیر آن غلطکها نصب کنند و بر گردن بندند و بر بالای غله ای از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا شود. سیاه
پارسی تازی گشته جولخی جولخ پوش جولخ جوالق، دارشیشعان
طواف کردن، گرد برآمدن