جدول جو
جدول جو

معنی جود - جستجوی لغت در جدول جو

جود
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش
تصویری از جود
تصویر جود
فرهنگ لغت هوشیار
جود
جوانمردی
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، عطیّه، صفد، بذل، جدوا، فغیاز، عتق، احسان، داشاد، اعطا، برمغاز، سماحت، دهشت، بغیاز، داد و دهش، منحت، داشات، داشن
تصویری از جود
تصویر جود
فرهنگ فارسی عمید
جود
بخشش، کرم، جوانمردی
تصویری از جود
تصویر جود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوده
تصویر جوده
نیکی، زودی، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جودو
تصویر جودو
کشتی ژاپنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جودت
تصویر جودت
نیک بودن، خوب شدن، نیکو گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جودر
تصویر جودر
گیاهی با دانه های ریز و باریک که در میان کشتزار جو می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جودو
تصویر جودو
((جُ دُ))
از روش های دفاع فردی و ورزش های رزمی برای به هم زدن تعادل، بلند کردن و زمین زدن حریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودر
تصویر جودر
((جُ دَ))
گاو، بچه گاو وحشی، جوذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودت
تصویر جودت
((جُ دَ))
نیک بودن، نیکو گشتن
فرهنگ فارسی معین
نوعی ورزش رزمی و دفاع بی اسلحه که شامل فنونی برای از پا درآوردن و به زمین زدن حریف و درگیری نزدیک با او است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جودت
تصویر جودت
نیکویی، خوبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجود
تصویر اجود
بهتر، نیکوتر، بهترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجود
تصویر سجود
سر بزمین نهادن و فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجود
تصویر اجود
نیکوتر، خوب تر، بخشنده تر، جوانمردتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجود
تصویر سجود
پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجود
تصویر اجود
((اَ وَ))
بهتر، نیکوتر، بخشنده تر، جوادتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجود
تصویر سجود
((سُ))
سجده کردن، پرستش، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودت ذهن
تصویر جودت ذهن
زود هوشی تیز هوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جودانک
تصویر جودانک
بید جو دانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جودرو
تصویر جودرو
فصل درو کردن جو، دروکنندۀ جو، کنایه از تهی دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جودان
تصویر جودان
چینه دان مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودان
تصویر جودان
((جَ یا جُ))
نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند، مقابل کافور میت، نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک، سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند، جنسی از انار
فرهنگ فارسی معین
درختی شبیه درخت بیدمشک که چوب محکم و سخت و شاخه های صاف و راست دارد و از شاخه هایش دستۀ بیل و کلنگ درست می کنند، نوعی بافت کاموا، نوعی کافور مرغوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جودان
تصویر جودان
چینه دان پرنده، لکه ای سیاه در دندان اسب و الاغ که براساس میزان ساییده شدن آن می توان سن جانور را تخمین زد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جواد
تصویر جواد
(پسرانه)
بخشنده، از نامهای خدواند، لقب امام نهم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جور
تصویر جور
جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلد
تصویر جلد
پوشینه، پوست، پوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسد
تصویر جسد
پیکر، مردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آود
تصویر آود
کج، منحنی، معوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بود
تصویر بود
هستی، وجود، بودن
فرهنگ لغت هوشیار
جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و بهوا می رود
فرهنگ لغت هوشیار
نهر بسیار عظیم که پس از سیر در خشکی وارد دریا شود و بمعنی لخت و برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخد
تصویر جخد
بزور، منتهی، حداعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحود
تصویر جحود
نیگری ناسپاسی انکار کردن امری را دیده و دانسته منکر شدن
فرهنگ لغت هوشیار