- جوبی
- منسوب به جوب جویی، حقی که به دشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند
معنی جوبی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی یا کند (یا قوت)
فراهم آورنده
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
گرگین
توافق و هماهنگی
نیمروزی رپیتویک منسوب به جنوب
نام لوده ای است بذله سنج
فرقه از مرتاضان هند
سنسکریت جوگی جانورز فرقه ای از مرتاضان هند، پیرو طریقه جوگیان مرتاض هندو
شکمباره
زیبائی، جمال، سرسبزی
جمع کنندۀ باج و خراج
گردو فروش، به رنگ گردو
درختی در بهشت، برای مثال به باغی در او سایۀ شاخ طوبی / به باغی در او چشمۀ آب کوثر (فرخی - ۵۴)
خوشا
خوشا
کناری، پهلویی، کنایه از فرعی، غیراصلی، جانبی مثلاً فعالیت های جنبی نمایشگاه
ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود، ویژگی آنکه یا آنچه مانند چوب خشک باشد
مقابل بدی، خوب بودن، پسندیده بودن، نیکویی، زیبایی
نام درختی است در بهشت
اهل نوبه از مردم نوبه: مجاهد میگوید که لقمان بنده ای بود نوبی گوشهایش سوراخ کرده
یوگی، مرتاض هندی
عصبانی، کسی که زود خشمگین می شود
آن چه در جیب جا می گیرد، مناسب جیب، قطع کتاب در اندازه 11 * 5/16 سانتی متر
نیک بودن، پسندیده بودن، زیبایی، جمال
خیر و خوشی، سعادت، بهشت، نام درختی در بهشت
برخی از پیروان مذهب هندو که توانایی انجام کارهای خارق العاده را دارند، درویش و مرتاض هندی، یوگی
میدان، جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج می آورند در آنجا به فروش می رسد
Wood, Wooden
South, Southerly, Southern
Goodness
южный
деревянный
доброта