جدول جو
جدول جو

معنی جواهرات - جستجوی لغت در جدول جو

جواهرات
جمع جواهر جج. جوهر
تصویری از جواهرات
تصویر جواهرات
فرهنگ لغت هوشیار
جواهرات
جمع جواهر
تصویری از جواهرات
تصویر جواهرات
فرهنگ فارسی معین
جواهرات
گوهر افزار، گوهران
تصویری از جواهرات
تصویر جواهرات
فرهنگ واژه فارسی سره
جواهرات
دیدن جواهر ومانند آن سود زیاد بدست آید - یوسف نبی (ع)
واهرات آنها را ستایش کردن: ورشکستگی کادو گرفتن آن: اطراف شما پر از آدمهای خائن است خریدن آن: بدبختی جواهری بر دست یا گردن داشت: کادوی زیبایی دریافت خواهید کرد داشتن جواهرات بسیار زیاد: آینده ای کامیاب 1ـ دیدن جواهر در خواب، نشانه کسب ثروت و خوشیهای فراوان است. 2ـ استفاده از جواهرات برای تزیین خود در خواب، نشانه آن است که به آرزوهای خود دست خواهید یافت. 3ـ اگر خواب ببینید دیگران دست بند یا انگشتری جواهر نشان دارند، نشانه آن است که شما به مقامی متمایز با مقام دوستان خود دست خواهید یافت. 4ـ دیدن لباسهای جواهر نشان در خواب، علامت آن است که خوش اقبالی بی نظیری به شما رو می آورد. 5ـ اگر خواب ببینید جواهر به شما ارث رسیده است، علامت آن است که در زندگی به موفقیت چشمگیری دست خواهید یافت. 6ـ اگر خواب ببینید به کسی جواهر می دهید، نشانه آن است که اگر هشیار نباشید حادثه خطرناکی شما را تهدید خواهد کرد. 7ـ اگر دختری خواب ببیند از کسی جواهر می گیرد، علامت آن است که با همسری دلخواه ازدواج خواهد کرد. اما اگر در خواب جواهری را گم کند، نشانه آن است که مردی او را با تملق و دروغ فریب می دهد. 8ـ پیدا کردن جواهر در خواب، نشانه پیشرفت سریع و درخشان در کارهای مورد علاقه است. 9ـ اگر خواب ببینید جواهری می خرید، علامت آن است که در کارها بخصوص در مسایل عاطفی همواره موفق خواهید بود. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قطعات سربی به اندازه های مختلف که در چاپخانه میان سطور و جایی که باید سفید بماند، می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
پوشیدن. پوشیده داشتن. پوشانیدن. نهان کردن. نهفتن. (یادداشت مؤلف). مستورداشتن خبر و غیر آن را اظهار کردن. نهان داشتگی: وقت کشف آن تلبیس نفرمودند و اغضا و مواراتی رفت. (تاریخ جهانگشای جوینی). رجوع به مواراه شود
لغت نامه دهخدا
شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، زبانی است ’هند و آریائی’ که در نواحی بمبئی متداول است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ عاهره
لغت نامه دهخدا
(خَوْ وا)
جمع واژۀ خوّار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهره. زنان پاکیزه
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
جمع واژۀ مصاهره. (یادداشت مؤلف). رجوع به مصاهره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
جمع واژۀ مشاهره: مشاهرات و میاومات ایشان رایج می رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). و رجوع به مشاهره شود
لغت نامه دهخدا
گوادرات، قطعات مکعب مستطیل سربی به ابعاد مختلف که برای پر کردن جای خالی در سطور چیده شده وتنظیم سطر حاوی حروف به کار می رود، (فرهنگ فارسی معین ذیل گوادرات)، واحد اندازۀ فواصل بین حروف معادل 48 پند، (فرهنگ فارسی معین ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ هَُ)
جمع واژۀ تظاهر. نمایشها. این کلمه بیشتر در مورد تجمع و حرکت سیاسی مردم در خیابانها و میدانهای شهر اطلاق می شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ)
جمع واژۀ خواهر. اخوات. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء).
- خواهران پدر، عمه ها. عمات.
- خواهران سهیل، دو ستاره ای که بتازی اختاسهیل گویند یعنی شعرای یمانی و شعرای شامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ باهره. رجوع به باهره شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظاهرات
تصویر ظاهرات
جمع ظاهر، آشکاره ها پدیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمارات
تصویر جمارات
جمع جمار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موامره، رایزنی ها و، باز خواه نامه ها به گونه رمن جمع موامره، قلمی (شعبه ای) از خط عربی که مستخرج از ثلاثین است و در دادخواهی میان ملوک بکار میرفته، نوشته هایی که سلاطین و حکام بنام مامورانی که وجوهی از اموال دولت را بنام خود ضبط میکردند صادر می نمودند و بموجب آن رد آن وجوه را از ایشان میخواستند: و حقوق دیوان مجموع آنچه داخل موامرات و جانکقیت معین شده و در دفاتر قوانین و دساتیر ودواوین مثبت و مقنن گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواخرات
تصویر مواخرات
جمع موخره، پس انداخته ها پشت مانده ها، پایانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهرات
تصویر مشاهرات
جمع مشاهره (مشاهرت)
فرهنگ لغت هوشیار
قطعات مکعب مستطیل سربی بابعاد مختلف که برای پر کردن جای خالی در سطور چیده شده و تنظیم سطر حاوی حروف بکار میرود، واحد اندازه فواصل بین حروف معادل 48 پند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوادرات
تصویر کوادرات
گوادراد گودرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهرات
تصویر تجاهرات
جمع تجاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواترات
تصویر تواترات
جمع تواتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافرات
تصویر توافرات
جمع توافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظاهرات
تصویر تظاهرات
جمع تظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاهرات
تصویر قاهرات
جمع قاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواهرآلات
تصویر جواهرآلات
اشیاء زینتی که از جواهر می سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تظاهرات
تصویر تظاهرات
((تَ هُ))
جمع تظاهر، در فارسی به معنای راهپیمایی دسته جمعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضاهرات
تصویر تضاهرات
راهپیمایی، نمود ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تظاهرات
تصویر تظاهرات
راهپیمایی
فرهنگ واژه فارسی سره
میتینگ، راه پیمایی اعتراض آمیز، راه پیمایی، اعتراض سیاسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جواهرفروش، زرگر، گوهرشناس، گوهری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دهکده ی ییلاقی در رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی