- جهد
- کوش، تاب رنج، سختی، تاب و توان، فرجام -1 کوشیدن رنج بردن، کوشش رنج. توانایی کوشش
معنی جهد - جستجوی لغت در جدول جو
- جهد
- کوشش، تلاش، جد و جهد
- جهد
- کوشش کردن، کوشیدن، کوشش
- جهد ((جُ))
- توانایی، استقامت
- جهد ((جَ))
- کوشیدن، رنج بردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب کردن در کار
رنجور رنج دیده
کوشش درویش (مقدار کوششی که در حد تحمل مرد درویش و تهیدست است) سعی اندک ماخوذ از حدیث: (افضل الصدقه جهدا المقل وابدا بمن تعول) (احادیث مثنوی) (گر چنان مدح از تو آمد هم خجل لیک بپذیرد خدا جهد المقل) (مثنوی)
کوشان
کوشش کردن سعی کردن رنج بردن
کوش درویش، کوش اندک
کاراک کهربایی
نادانستگی، نادانی
راستا، روی
پوشینه، پوست، پوشش
پیکر، مردار
پیمان
پرهیزکاری و پارسایی، بی اعتنائی به دنیا
آرزومند، طعام، کوشنده
بزور، منتهی، حداعلی
کم خیری انکار کردن شیئی با علم به آن
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
پرنده ای حرام گوشت دارای چشمهای درشت در طرف سرش دو دسته پر شبیه گوش گربه قرار دارد و به شومی و نحوست معروف است
موی در هم پیچیده، مجعد، زلف، مرغول، موی کوتاه
نیرومند، چابک پوست بدن انسان و حیوان پوست بدن انسان و حیوان
یخ، برف یخ، برف
لشکر، سپاه
تن و بدن
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
شتاب و رو و شادمان
زخمدار، مجروح
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش