جدول جو
جدول جو

معنی جهازات - جستجوی لغت در جدول جو

جهازات
جمع جهاز کشتی ها سفینه ها
تصویری از جهازات
تصویر جهازات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجهیزات
تصویر تجهیزات
آمادگی ها، آگاهی ها، ساز و برگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
سزا، شکنجه، پادافره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جماعات
تصویر جماعات
جمع جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمارات
تصویر جمارات
جمع جمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمادات
تصویر جمادات
بر بستگان جمع جماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنایات
تصویر جنایات
جمع جنایت، جنوری ها ریفتکی ها گناهان جمع جنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراحات
تصویر جراحات
جمع جراحت زخمها ریشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزازات
تصویر حزازات
سوزشهای دل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهیزات
تصویر تجهیزات
وسائل کار و کارزار، جهاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موازات
تصویر موازات
مقابل شدن، رو به رو شدن، برابر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاجات
تصویر مهاجات
یکدیگر را هجو کردن، عیب همدیگر را گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفازات
تصویر مفازات
مفازه ها، بیابانهای بی آب و علف، جمع واژۀ مفازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخازات
تصویر مخازات
بذلت افکندن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفازات
تصویر مفازات
جمع مفازه، زهایشگاهان، پیروزیگاهان، میر گاهان، کویر ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موازات
تصویر موازات
روبرو شدن مقابل شدن، روبارویی مقابله
فرهنگ لغت هوشیار
بازی کردن بیهودگی کردن هزل گفتن شوخی کردن، بازی بیهودگی، هزل گویی: (در مطایبه و مهازله بسیار فطرتش قادر بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
هجو کردن یکدیگر را، هجو گویی: ... (مهاجرت شعراء را از اسباب مهالک ممالک سالفه و امم ماضیه شمرده اند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایات
تصویر نهایات
جمع نهایه، فرجام ها بافدم ها بافدمان جمع نهایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهاراً
تصویر جهاراً
((جِ رَ))
آشکارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
((مُ))
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخازات
تصویر مخازات
((مُ))
به ذلت افکندن، رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
((مُ))
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجات
تصویر مهاجات
((مُ))
یکدیگر را هجو کردن، عیب همدیگر را گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازات
تصویر موازات
((مُ))
برابری، برابر بودن، روبرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
Penalization, Punishment, Retribution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
penalização, punição, (PT) retribuição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
Bestrafung, (DE) Vergeltung
دیکشنری فارسی به آلمانی
наказание , возмездие
دیکشنری فارسی به روسی
покарання , відплата
دیکشنری فارسی به اوکراینی