جدول جو
جدول جو

معنی جنیک - جستجوی لغت در جدول جو

جنیک
سنگ دان پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژنیک
تصویر ژنیک
(دخترانه)
با استعداد، نابغه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنید
تصویر جنید
(پسرانه)
نام عارفی معروف در قرن سوم هجری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جویک
تصویر جویک
جوی کوچک، جویچه
فرهنگ فارسی عمید
سکۀ مسی کوچک که تا دورۀ قاجاریه رایج بوده و کمتر از نیم شاهی ارزش داشت
فرهنگ فارسی عمید
فرزند هر موجود مهره داری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج می شود، رویان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنیس
تصویر جنیس
آنچه در جنس خود اصیل باشد، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
ریگ تودۀ برهم نشسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریگ و شن برهم افتاده و متعقد. (از اقرب الموارد). ج، عنک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابریشم فرومایه و آنرا کژو کج و قز گویند. (برهان). ابریشم فرومایه و پست که کج نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بنیسک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تانیک. موصوف آن کلمه اسید است، به اصطلاح کیمیا مادۀقابضی را گویند که با بزها (بازها) مرکب شده تولیدتنات کند، و آن را تنن نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
زندگانی تنگ. تنگدستی. (منتهی الارب). عیش تنگ. (منتخب اللغات) ، مرد سست تدبیر و عقل و ضعیف بدن و جان. (منتهی الارب). ضعیف رای و ضعیف تن. (منتخب اللغات) ، خادم که بر نان خدمت کند. (منتهی الارب). کردی خوردی، بریده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آزموده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد استوارخرد بتجربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نوعی از لباس خشن و درشت که درویشان پوشند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام گیاهی است که از آن جاروب می سازند. (ناظم الاطباء). مننگ. (شعوری ج 2 ص 352) :
ریش بزرگ او را جاروب در خلا بود
گویا منیک رسته در مزبله گیاهی است.
ابوالمعالی (از شعوری ج 2 ص 352)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنیک
تصویر فنیک
کرانه زنخ، دمغازه در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیب
تصویر جنیب
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیس
تصویر جنیس
همگن همسردک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنین
تصویر جنین
هر چیز پوشیده و مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندک
تصویر جندک
مسکوک مسین کوچک که نصف نیم پول قیمت داشت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنیک
تصویر ضنیک
زندگانی تنگ، سست رای، سست خرد، پیشیار زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندک
تصویر جندک
((جَ دُ))
مسکوک مسین کوچک که کمتر از نیم پول، قیمت داشته است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنین
تصویر جنین
((جَ))
هرچیز پوشیده، موجودی که هنوز در رحم مادر به رشد خود ادامه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
((جُ نَ))
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنین
تصویر جنین
رویان
فرهنگ واژه فارسی سره
شرطلب، شربه پاکن
فرهنگ گویش مازندرانی
جرقه ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک، منقار، قلاب
فرهنگ گویش مازندرانی
بالای سینه ی پرنده و پایین تر از گردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پول قدیمی، به باور عوام پول اجنه
فرهنگ گویش مازندرانی
تخم پنبه روغن کشی که برای خوراک دام به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر کوهان دار که جهت جفت گیری استفاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای گر گرفتن آتش، صدای ترکیدن و سوختن چوب و خاشاک، شیون
فرهنگ گویش مازندرانی
نیشگون، یک تکه از چیزی، واحد اندازه گیری، خیلی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار کم در بیان کمیت
فرهنگ گویش مازندرانی