جدول جو
جدول جو

معنی جنی - جستجوی لغت در جدول جو

جنی
جن زده، کنایه از خشمگین، جن
تصویری از جنی
تصویر جنی
فرهنگ فارسی عمید
جنی
میوۀ تازه چیده شده
تصویری از جنی
تصویر جنی
فرهنگ فارسی عمید
جنی
تک پری پریزده میوه، چیده چیدن چیده چیده شده. واحد جن پری
تصویری از جنی
تصویر جنی
فرهنگ لغت هوشیار
جنی((جَ))
چیده شده
تصویری از جنی
تصویر جنی
فرهنگ فارسی معین
جنی
آدم رام نشده، وحشی، عصبانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جانی
تصویر جانی
(پسرانه)
جاندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنت
تصویر جنت
(دخترانه)
بهشت، باغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنید
تصویر جنید
(پسرانه)
نام عارفی معروف در قرن سوم هجری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنی
تصویر تنی
(دخترانه)
در گویش مازندران شکوفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنیس
تصویر جنیس
آنچه در جنس خود اصیل باشد، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
فرزند هر موجود مهره داری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج می شود، رویان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنیبت
تصویر جنیبت
یدک، اسب یدک، کنایه از اسب، اسب خاص پادشاه که زین و یراق کرده و بر در بارگاه نگاه می داشتند، پالاد، پالا
فرهنگ فارسی عمید
علمی که به تحقیق دربارۀ رشد و نمو جانداران در دوران جنینی می پردازد، رویان شناسی، آمبریولوژی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نا)
مرد کوژپشت. اجناء
لغت نامه دهخدا
جنید بن العلاء. ابواسامه از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنایت نهادن. (تاج المصادر بیهقی). منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گناه بر کسی بستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : او از سر دالت و انبساط به جواب موحش قیام می نمودو بر دیگری تجنی مینهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359) ، چیدن میوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
پالاد به ترکی کتل گویند اسپی است که پیشاپیش اسپ شاهان و فرماندهان برند پالا ز دروازه تا درگه شه دو میل - دو رویه سپه بود و پالا و پیل (اسدی توسی) یدک اسب کتل بالاد بالاده. توضیح جنیبه در عربی صوف پشم شتر شش ساله و ناقه ایست که بدراهم بکسی دهند تا بر آن غله آرد (منتهی الارب) و بمعنی مذکر و در بالا در عربی (جنیب) است. رک منتهی الارب
فرهنگ لغت هوشیار
پالاد کش آن که دهنه پالاد را می کشد شخصی که اسب کتل را میکشد، میر آخور ریش سفید طویله
فرهنگ لغت هوشیار
پالاد به ترکی کتل گویند اسپی است که پیشاپیش اسپ شاهان و فرماندهان برند پالا ز دروازه تا درگه شه دو میل - دو رویه سپه بود و پالا و پیل (اسدی توسی) یدک اسب کتل بالاد بالاده. توضیح جنیبه در عربی صوف پشم شتر شش ساله و ناقه ایست که بدراهم بکسی دهند تا بر آن غله آرد (منتهی الارب) و بمعنی مذکر و در بالا در عربی (جنیب) است. رک منتهی الارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیتات الصباغین
تصویر جنیتات الصباغین
طاوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنی
تصویر تجنی
گناه بستن، دوراندن، پرهیزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیب
تصویر جنیب
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیس
تصویر جنیس
همگن همسردک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنین
تصویر جنین
هر چیز پوشیده و مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنی
تصویر تجنی
((تَ جَ نّ))
گناه بستن، جنایت نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنین
تصویر جنین
((جَ))
هرچیز پوشیده، موجودی که هنوز در رحم مادر به رشد خود ادامه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
((جُ نَ))
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنیبت
تصویر جنیبت
((جَ بَ))
یدک، اسب کتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنینی
تصویر جنینی
رویانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنین
تصویر جنین
رویان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانی
تصویر جانی
تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنسی
تصویر جنسی
ژادمند، ژادین
فرهنگ واژه فارسی سره
تخم پنبه روغن کشی که برای خوراک دام به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ دان پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی