جدول جو
جدول جو

معنی جنگیر - جستجوی لغت در جدول جو

جنگیر
عزراییل، جان گیرنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنگی
تصویر جنگی
مربوط به جنگ، دارای کاربرد در جنگ مثلاً سلاح جنگی، جنگجو، جنگنده، کنایه از با سرعت زیاد، شتابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاگیر
تصویر جاگیر
جای گیر، پرحجم، جاگیر، کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته و جای خود را محکم کرده باشد، پذیرفته، مورد قبول، مؤثر، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیر
تصویر انگیر
انجیر، انگور
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کارش دعا نوشتن و دعا دادن به مبتلایان امراض روحی است و مدعی است با جن ها رابطه دارد و قادر به تسخیر جن می باشد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 534 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انگور. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به انگور شود، ابره، هر فرش که باشد و نوعی از گستردنی نگارین. (آنندراج) : باغات چهارگانه... مبسوط به انواع انماط عبقری. و معطر به روایح اسفاط عنبری. (ترجمه محاسن اصفهان) ، جامۀ پشمین که بر هودج افکنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ گِ)
دهی از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان واقع در 39000گزی جنوب باختری بهبهان و 90000گزی باختر شوسۀ آغاجاری به بهبهان. دشت، گرمسیر مالاریائی. دارای 655 تن سکنه. آب آن از رود خانه قیرآباد. محصول آنجا غلات، برنج، کنجد، صیفی، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه آن مالرو است. این آبادی سه محل نزدیک به هم و معروف به لنگر بالا و لنگر پائین و لنگر میان باشد. سکنۀ لنگر بالا بیشتر از لنگر پائین و میان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
میوه رز میوه مو. این میوه بصورت یک خوشه مرکب از دانه هاست که هر یک را حبه یا دانه انگور گویند و آنها بشکل کروی بیضوی تخم مرغی برنگها و باندازه های مختلف اند، درخت رز مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگیر
تصویر تنگیر
دیگرگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگار
تصویر جنگار
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه جایی را اشغال کند جای گیر متحیز، شاغل. جا گرفتن، تاثیر کردن، موثر شدن، بدل نشستن، املایی از (جای گیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جن گیر
تصویر جن گیر
کسی که کارش دعا نوشتن و دعا دادن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
منسوب به جنگ لوازم جنگی، رزم آور جنگنده حربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگیر
تصویر جاگیر
آن چه جایی را اشغال کند، شاغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
((جَ))
منسوب به جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
Warring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
belliqueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
انگور
فرهنگ گویش مازندرانی
ملک، مانور
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
戦争中の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
נלחם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
युद्धरत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
berperang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
กำลังรบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
oorlogvoerende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
bélico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
воюющий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
bellicoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
bélico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
战争的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
walczący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
воюючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
kriegerisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
전쟁 중인
دیکشنری فارسی به کره ای