- جنوب
- نیمروز
معنی جنوب - جستجوی لغت در جدول جو
- جنوب
- یکی از چهار جهت اصلی در برابر شمال از دست راست وزیدن باد از دست راست وزیدن باد
- جنوب ((جَ یا جُ))
- یکی از چهار جهت اصلی که مقابل شمال است
- جنوب
- جمع جنب، پهلوها، کنارها، جهت ها و نواحی
- جنوب
- مقابل شمال، در علم جغرافیا یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، کنایه از شهرها و سرزمین های واقع در جنوب کشور، مقابل شمال، بادی که از سمت جنوب می وزد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیمروزی رپیتویک منسوب به جنوب
South, Southerly, Southern
южный
südlich
південний
południowy
sul, do sul
meridionale
sur, del sur
sud, du sud
zuid, zuidelijk
ทิศใต้ , ทิศใต้ , ทางใต้
selatan
جنوبيٌ , جنوبيٌّ
दक्षिणी , दक्षिणी
דרומי
güney, güneyli
kusini
দক্ষিণ , দক্ষিণ
جنوبی , جنوبی
آنکه بیماری ذات الریه الجنب دارد و مبتلا به بیماری پهلو میباشد
دیوانگی
سرکار
گناهان، یکی از اسما صفات خدایتعالی
درگاه، آستانه خدا کرانه و بیگانه و غریب کرانه و بیگانه و غریب
کشنده چیزی
جمع جیب، گریبانها بریک ها جمع گجیب گریبانها