جدول جو
جدول جو

معنی جنقی - جستجوی لغت در جدول جو

جنقی
ترکی: سکالش
تصویری از جنقی
تصویر جنقی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جندی
تصویر جندی
سپاهی، لشکری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانقی
تصویر جانقی
مشورت، کنکاش، صلاحدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
مربوط به جنگ، دارای کاربرد در جنگ مثلاً سلاح جنگی، جنگجو، جنگنده، کنایه از با سرعت زیاد، شتابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنبی
تصویر جنبی
کناری، پهلویی، کنایه از فرعی، غیراصلی، جانبی مثلاً فعالیت های جنبی نمایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
منقا در فارسی: پاک کرده، مغز کرده چون بادام، دمکنده چون مویز، بیدانه انگور بیدانه پاک کرده شده، آنچه که مغز آنرا بیرون آورده باشند، انگوری که دانه های آنرا بیرون آورده باشند (تحفه حکیم مومن در ماده: زبیب) : (کشمش بیفکندند در مالن و منقی بر گرفتند) (چهار مقاله. 51) یا انگور منقی، نوعی انگور که حبه هایش شبیه انگور ریش بابا ولی کشیدگیش از آن بیشتر و نیز درشت تر است. باین ترتیب میتوان گفت که حبه های این انگور درشت ترین حبه ها در بین انواع انگور است و خوشه اش نیز از انگورهای دیگر طویلتر و فاصله بین حبه ها نیز بیشتر است. هسته هایش نسبه درشت است و در اطراف بروجرد و اصفهان فراوان میباشد. یا مویز منقی. مویزی که دانه اش را بیرون آورده و پاک کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقی
تصویر عنقی
گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
منسوب به جنگ لوازم جنگی، رزم آور جنگنده حربی
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی سپاهی گندی لشکری سیاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان بکار می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
گنی، کالایی منسوب به جنس، آنچه مربوط به امور شهوانی باشد اعمال جنسی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی بشلشکه کوشاد پادزهری است نیرومند گیاهی از تیره جنتیانا جزو تیره های نزدیک بزیتونیان که علفی و دارای برگهای متقابل است و در مناطق معتدل نیمکره شمالی میروید جنطی الملک کف الذئب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلقی
تصویر جلقی
زلغی چل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنثی
تصویر جنثی
زره گر، آهنگر، شمشیر، آهن، سریش سریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندی
تصویر جندی
((جُ))
لشکری، سپاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان به کار می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقی
تصویر منقی
((مُ نَ قّا))
پاک کرده شده، آن چه که مغز آن را بیرون آورده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
((جَ))
منسوب به جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنسی
تصویر جنسی
((جِ))
آنچه مربوط به امور شهوانی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنسی
تصویر جنسی
ژادمند، ژادین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
Warring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
belliqueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
戦争中の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
נלחם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
युद्धरत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
berperang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
กำลังรบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
oorlogvoerende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
воюючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
bélico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
bellicoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
bélico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
战争的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
walczący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
kriegerisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
воюющий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
전쟁 중인
دیکشنری فارسی به کره ای