جدول جو
جدول جو

معنی جنفج - جستجوی لغت در جدول جو

جنفج
تودری (قدومه) شیرازی از گیاهان قدومه شیرازی
تصویری از جنفج
تصویر جنفج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفج
تصویر نفج
کاغذی که بر آن چیزی بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنف
تصویر جنف
انحراف از عدل و حق، جور، ستم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنج
تصویر جنج
آواز و فریاد، جنجال
فرهنگ فارسی عمید
(خُ فُ)
بسیارگوشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ / خِ فِ)
دانۀ سیاه رنگ که در داروهای چشم داخل کنند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
نازیدن بر افزونتر از آنچه دارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باد سخت وزیدن: تنفجت الریح علی الناس، خرجت علیهم عاصفه و هم غافلون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ فِ)
ماده خر پهنا فربه. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (آنندراج) (المعرب جوالیقی ص 262)
لغت نامه دهخدا
(نُ فُ)
گرانباران. (منتهی الارب) (آنندراج). ثقلاء. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، امراءه نفج الحقیبه، زن سطبرسرین و بزرگ سرسرین. (منتهی الارب) (آنندراج). ضخمه الارداف و المأکم. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، جمع واژۀ نفیج. رجوع به نفّیج شود
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ)
جمع واژۀ نفجه. رجوع به نفجه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کاغذ. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). کاغذی را گویند که چیزی بر آن نویسند. (برهان قاطع) :
گر نیست کلک مصری و نفج هریوه ای
تا خط نکوتر آید در چشم هر بصیر
از کلک رودباری خط صلت نویس
وز دخل رودبار بده زر چون زریر.
سوزنی (انجمن آرا) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
برداشتن و بلند کردن پستان نوبرآمده پیراهن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). برداشتن پستان زن پیراهن را. (از تاج المصادر بیهقی). بلند برداشتن پستان نوچه پیراهن را، یعنی بلندی که در پیراهن به سبب برآمدگی پستان به هم می رسد. (برهان قاطع) ، بلند کردن و بزرگ کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، بیرون آمدن جوژه از خایه. (تاج المصادر بیهقی). از بیضه بیرون آمدن جوجۀ ماکیان. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، برجستن خرگوش و دوان خاستن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). برجستن خرگوش. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). برجستن خرگوش و سبکی کردن. (از ناظم الاطباء) ، برجهاندن خرگوش را. (از متن اللغه) ، سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). یا ناگهانی وزیدن باد. (از متن اللغه) ، پر کردن مشک آب را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، افزودن مال را. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنفج
تصویر خنفج
پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنف
تصویر جنف
میل کردن، ظلم کردن، ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفج
تصویر نفج
کاغذی که بر آن چیزی نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفج
تصویر نفج
((نَ))
کاغذ، کاغذی که به روی آن چیز می نویسند
فرهنگ فارسی معین