جدول جو
جدول جو

معنی جندی - جستجوی لغت در جدول جو

جندی
سپاهی، لشکری
تصویری از جندی
تصویر جندی
فرهنگ فارسی عمید
جندی
از ریشه پارسی سپاهی گندی لشکری سیاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان بکار می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
جندی
((جُ))
لشکری، سپاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان به کار می پردازد
تصویری از جندی
تصویر جندی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنید
تصویر جنید
(پسرانه)
نام عارفی معروف در قرن سوم هجری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مندی
تصویر مندی
(پسرانه)
از نامهای امروزی زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جندل
تصویر جندل
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
مربوط به جنگ، دارای کاربرد در جنگ مثلاً سلاح جنگی، جنگجو، جنگنده، کنایه از با سرعت زیاد، شتابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندی
تصویر بندی
گرفتار، اسیر، زندانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جندر
تصویر جندر
جامه، رخت، پوشیدنی، پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنبی
تصویر جنبی
کناری، پهلویی، کنایه از فرعی، غیراصلی، جانبی مثلاً فعالیت های جنبی نمایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندی
تصویر کندی
مقابل تندی، کند بودن، آهستگی، مقابل تیزی، کند بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چندی
تصویر چندی
اندازه، مقدار، کمیت
مدتی، تعدادی، عده ای، مقداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندی
تصویر هندی
از مردم هند، هندوستانی، تهیه شده در هند مثلاً تیغ هندی، فیلم هندی، مربوط به هند مثلاً زبان هندی،
در علوم ادبی ویژگی سبک شعری شاعران فارسی زبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمون پردازی، معانی پیچیده و باریک و دور از ذهن، الفاظ ساده و بازاری، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر است،
زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، کنایه از شمشیر ساخته شده در هند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ جَ)
صدرالدین محمد بن عبداللطیف بن ثابت خجندی بسال 542 هجری قمری اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه پسران محمود بن محمد ملکشاه سلجوقی نمود. لهذا سلطان مسعود بن محمد بر او خشمناک گشت، ناچار او و برادرش جمال از اصفهان بیرون رفتند وبخدمت جمال الدین جواد وزیر موصل و کریم معروف پناه بردند. (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب عوفی ص 355). و رجوع به تاریخ السلجوقیه عمادالدین کاتب شود
ابوالمظفر بن محمد بن ثابت خجندی از بزرگان خجندیان اصفهان و در سنه 496 هجری قمری در ری حین وعظ بر دست مرد علوی کشته شد. (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب عوفی ص 354) و رجوع به تاریخ گزیده چ نوائی ص 690 شود
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ)
منسوب به ’خجند’ که شهر کبیر پرنعمتی است. (از انساب سمعانی). منسوب به ’خجنده’ رجوع به ’خجند’ و ’خجنده’ شود:
خاقانی اگر چه هست میری
در پیش خجندیان غلامی است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از جندر
تصویر جندر
جامه، پوشاک
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب سند اهل سند از مردم سند، یکی از گونه های بلوط است که آنرا بلوط سبز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندی
تصویر تندی
درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندی
تصویر اندی
امیدواری، تعجب و شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندی
تصویر چندی
هر مقدار نا معین و نا معلوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگی
تصویر جنگی
منسوب به جنگ لوازم جنگی، رزم آور جنگنده حربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنثی
تصویر جنثی
زره گر، آهنگر، شمشیر، آهن، سریش سریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندک
تصویر جندک
مسکوک مسین کوچک که نصف نیم پول قیمت داشت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندل
تصویر جندل
سنگ عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنده
تصویر جنده
زن بدکاره، تباهکار، فاحشه
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی بشلشکه کوشاد پادزهری است نیرومند گیاهی از تیره جنتیانا جزو تیره های نزدیک بزیتونیان که علفی و دارای برگهای متقابل است و در مناطق معتدل نیمکره شمالی میروید جنطی الملک کف الذئب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنقی
تصویر جنقی
ترکی: سکالش
فرهنگ لغت هوشیار
شکول پوستی چستی چالاکی، سرعت شتاب عجله. منسوب به جلد پوستی امراض جلدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادی
تصویر جادی
خواهنده عطا، زعفران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رندی
تصویر رندی
زیرکی حیله گری، لاقیدی لاابالیگری، (تصوف) عمل رند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندی
تصویر بندی
اسیر و زندانی، حبس
فرهنگ لغت هوشیار
گنی، کالایی منسوب به جنس، آنچه مربوط به امور شهوانی باشد اعمال جنسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندی
تصویر چندی
کمیت، مقداری، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنسی
تصویر جنسی
ژادمند، ژادین
فرهنگ واژه فارسی سره
شرطلب، شربه پاکن
فرهنگ گویش مازندرانی