قسمی از تیره کاکتس ها که برگ آن شکل خنجر دارد. (یادداشت مؤلف) ، نام سازی است. (آنندراج). یک نوع طبل کوچک. (ناظم الاطباء) : مریخ شمشیر خود را گذاشته کف به خنجری قوالان کشد. (ملاطغرا بنقل ازآنندراج) ، منسوب به خنجر. (یادداشت بخط مؤلف) ، رنگارنگی ابریشم. (ناظم الاطباء) ، چون خنجر. (یادداشت بخط مؤلف). - غضروف خنجری، نام استخوانی غضروفی پهن در زیر سینه که سوی زیرین آن مائل به استداره است. (یادداشت بخط مؤلف) : اندرین استخوانهای سینه غضروفی پیوسته است پهن آن را خنجری گویند از بهر آنکه با سر خنجر ماند و این غضروف چون سپری است معده را. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
قسمی از تیره کاکتس ها که برگ آن شکل خنجر دارد. (یادداشت مؤلف) ، نام سازی است. (آنندراج). یک نوع طبل کوچک. (ناظم الاطباء) : مریخ شمشیر خود را گذاشته کف به خنجری قوالان کشد. (ملاطغرا بنقل ازآنندراج) ، منسوب به خنجر. (یادداشت بخط مؤلف) ، رنگارنگی ابریشم. (ناظم الاطباء) ، چون خنجر. (یادداشت بخط مؤلف). - غضروف خنجری، نام استخوانی غضروفی پهن در زیر سینه که سوی زیرین آن مائل به استداره است. (یادداشت بخط مؤلف) : اندرین استخوانهای سینه غضروفی پیوسته است پهن آن را خنجری گویند از بهر آنکه با سر خنجر ماند و این غضروف چون سپری است معده را. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. با 290تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انجیر و انار و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. با 290تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انجیر و انار و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
منسوب بسنجر پادشاه سلجوقی. - حجرسنجری، بسد. (یادداشت مؤلف). - دستگه سنجری، دستگاه پر شکوه و جلال سنجر: منزل تو دستگه سنجری طعمه تو سینۀ کبک دری. نظامی
منسوب بسنجر پادشاه سلجوقی. - حجرسنجری، بسد. (یادداشت مؤلف). - دستگه سنجری، دستگاه پر شکوه و جلال سنجر: منزل تو دستگه سنجری طعمه تو سینۀ کبک دری. نظامی
ضیاءالدین اجل فخرالشعراء و از افاضل دولت سلجوقی... او راست: خیل لاله کز کمین گاه بهار آمد پدید بر بساط باغ آنک با زمانه دروغاست ابر خلقان خرقه را بر چار سوی شش جهت پیرهن عشاق وار از آرزوی گل قباست از گل سوری پدید آمد مگر سوری چمن ارغنون پرداز سوری عندلیب خوش نواست. (از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 558)
ضیاءالدین اجل فخرالشعراء و از افاضل دولت سلجوقی... او راست: خیل لاله کز کمین گاه بهار آمد پدید بر بساط باغ آنک با زمانه دروغاست ابر خلقان خرقه را بر چار سوی شش جهت پیرهن عشاق وار از آرزوی گل قباست از گل سوری پدید آمد مگر سوری چمن ارغنون پرداز سوری عندلیب خوش نواست. (از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 558)