- جنات
- بهشت
معنی جنات - جستجوی لغت در جدول جو
- جنات ((جَ نّ))
- جمع جنت، بهشت ها، بوستان ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، غرّه، رخساره، دیمه، چیچک، دیباجه، چهر، لچ، خدّ، گردماه، سج، عارض، دیباچه، دیمر، رخسار، عذار، محیّا
رخسار و گونه را گویند
تبهکاری
بال، پژیر، گناه
سرکار
گستاخی، یارا
کاریز، کهریز
دختر
جمع آن، دم ها هنگام ها
دم ها، هنگام ها
رهایی
گناه کردن
شب، جامه جنت که بمعنی بهشت است جنت که بمعنی بهشت است سپر، ترس سپر، ترس
پارسی است و همان جناغ و چناغ شکستن
استخوانی که قفسه سینه را در خط وسط و جلو محدود می کند
همجنس بودن
بال، دست، بازو، جانب، کرانه، نفس چیزی گروهی از هر چیز گروهی از هر چیز
دور شدن، جلب شدن، جنب شدگی، نجس شدن
درگاه، آستانه خدا کرانه و بیگانه و غریب کرانه و بیگانه و غریب
دلیری نمودن یارا گرمک دلیری پردلی: (جرات حرف زدن ندارد)
سوها، اطراف، جوانب
قطعه ایست از موسیقی و خاص آلات موسیقی مرکب از سه تا چهار بند دارای خصایص مختلف. دیگر موسیقی سمفنیک مثل سمفونی و کنسرتو و غیره
سوی، جانب، طرف، ناحیه
جهات اربعه: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، شامل مشرق، مغرب، شمال و جنوب، جهات اصلی
جهات اصلی: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، شامل مشرق، مغرب، شمال و جنوب، جهات اربعه
جهات فرعی: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، بین جهات اصلی، شامل شمال شرقی، جنوب شرقی، شمال غربی و جنوب غربی
جهات شش گانه: زیر، بالا، راست، چپ، پیش و پس، جهات سته
جهات سته: زیر، بالا، راست، چپ، پیش و پس، جهات شش گانه
جهات اربعه: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، شامل مشرق، مغرب، شمال و جنوب، جهات اصلی
جهات اصلی: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، شامل مشرق، مغرب، شمال و جنوب، جهات اربعه
جهات فرعی: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، بین جهات اصلی، شامل شمال شرقی، جنوب شرقی، شمال غربی و جنوب غربی
جهات شش گانه: زیر، بالا، راست، چپ، پیش و پس، جهات سته
جهات سته: زیر، بالا، راست، چپ، پیش و پس، جهات شش گانه
بنت ها، دختران، جمع واژۀ بنت
شرطی که با یکدیگر می بندند، جناغ، برای مثال راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی - ۴۵۱)
پول رایچ روسیه، برابر با صد کوپک
تختۀ دو شاخۀ زین اسب و دامنۀ زین اسب، برای مثال همه تفاخر آن ها به جود و دانش بود / همه تفاخر این ها به غاشیه ست و جناغ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۴)
جرم و گناه بزرگ مانند جرح و قتل، گناه، جرم
رهایی یافتن. خلاص، رهایی، کنایه از رستگاری
دل، قلب، کنایه از درون چیزی، باطن، ضمیر، جامه