- جمیل
- خوب، زیبا، نیکو، نیکو سیرت، پیه گداخته
معنی جمیل - جستجوی لغت در جدول جو
- جمیل
- زیبا، خوشگل، کنایه از شایسته، خوب، نیکو
- جمیل ((جَ))
- زیبا، نیکو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوب و زیبا، پسندیده
جمیل، زن زیبا
زینت کردن، نیکو کردن
زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن
زیبایی
رفتن شتابان
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
شیر ترش
افسار چرمی، ریسمان چرمی دوال، بر آویز (حمایل)
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
گرد آمده و یکجا شده، لشکر
گرد گاه، موی بافته، شب تار
خوب صورت و نیکو سیرت گردیدن
عظیم، استوار
خمیده، کج
بار بر سر یا به پشت، پسر خوانده سر راهی، بیگانه، خس بر آب، پایبندان (ضامن)، زه، ابر پر باران
خوراک نرم، ابر انبوه، تا کلکینه (خیمه مخملی)، آبچین، درختناک
تبختر در رفتار
فرسوده، جامه کهنه، ته آب در تالاب
همه، همگی، همه، همگی
شتردار، شتربان، ساربان
بزرگوار، کلان سال و محترم
جمل ها، شتران، جمع واژۀ جمل
زیبایی، نیکوصورتی، حسن صورت، خوشگلی، کنایه از مایۀ زیبایی