جدول جو
جدول جو

معنی جمله - جستجوی لغت در جدول جو

جمله
در دستور زبان کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد، همه، همگی، همه، همگی، تماماً، خلاصه
جملۀ شرطیه: در نحو، جمله ای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد
جملۀ معترضه: جمله ای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود
تصویری از جمله
تصویر جمله
فرهنگ فارسی عمید
جمله
همگی چیزی، همه، تماماً
تصویری از جمله
تصویر جمله
فرهنگ لغت هوشیار
جمله
((جُ لِ))
همگی، همه، کلام و سخنی که معنی داشته و کامل باشد (دستور)، سخن، کلام، تماماً، سراسر، خلاصه، مجمل
تصویری از جمله
تصویر جمله
فرهنگ فارسی معین
جمله
رسته، فراز، گزاره
تصویری از جمله
تصویر جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
جمله
تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره، عبارت، زمره، عداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جمله
جملةً
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به عربی
جمله
Sentence
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جمله
phrase
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جمله
oración
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جمله
предложение
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به روسی
جمله
Satz
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به آلمانی
جمله
речення
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جمله
zdanie
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به لهستانی
جمله
句子
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به چینی
جمله
sentença
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جمله
বাক্য
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به بنگالی
جمله
جملہ
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به اردو
جمله
sentensi
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جمله
cümle
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جمله
문장
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به کره ای
جمله
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جمله
מִשְׁפָּט
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به عبری
جمله
frase
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جمله
kalimat
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جمله
ประโยค
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به تایلندی
جمله
zin
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به هلندی
جمله
वाक्य
تصویری از جمله
تصویر جمله
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جمیله
تصویر جمیله
(دخترانه)
زیبا، زن زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
(بِجُ لَ / لِ)
مرکّب از: ب + جمله، بالتمام. تماماً. همه. جملتان. بتمامه. کاملاً. یکسر:
چنین گفت آنگه به لشکر همه
که باشند او را بجمله رمه.
فردوسی.
مردمان بجمله دستها برداشته تا رعایای ما گردند. (تاریخ بیهقی). منکیتراک را... بازداشتند. و دیگر برادران و قومش را بجمله فروگرفتند. (تاریخ بیهقی). چون کارها بر این جمله قرار گرفت خان را بشارت داده اند تا آنچه رفته است بجمله معلوم وی شود. (تاریخ بیهقی).
همه بیشی او بجمله کمی است
همه وعده او سراسر هباست.
ناصرخسرو.
گر درست است قول معتزله
این فقیهان بجمله کفارند.
ناصرخسرو.
زینها بجمله دست بکش همچو من از آنک
بر صورت من و تو و بر سیرت خرند.
ناصرخسرو.
اگر تواز خرد و جستجوی بیزاری
نه مردمی و ز تو ما بجمله بیزاریم.
ناصرخسرو.
و رجوع به جمله شود، بحرکت آمدن. طغیان کردن. جنبش آغاز کردن:
ز هر دو سپه بر فلک شد خروش
زمین همچو دریا بر آمد بجوش.
فردوسی.
باده نوشان درآمدند بجوش
در و دیوار برکشید ندا.
ناصرخسرو.
بر عدم ها کان ندارد چشم و گوش
چون فسون خواند همی آید بجوش.
مولوی.
، آشفته شدن. خشمگین شدن:
گو نامبردار شد پرخروش
از آن گفت ها اندر آمد بجوش.
فردوسی.
و رجوع به جوش شود
لغت نامه دهخدا
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمله
تصویر آمله
آملج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمله
تصویر عمله
کارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجله
تصویر مجله
گاهنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
آدینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمله
تصویر حمله
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
فرهنگ واژه فارسی سره