جدول جو
جدول جو

معنی جلجلان - جستجوی لغت در جدول جو

جلجلان
گشنیز کنجد دانه انجیر کنجد. توضیح در بعض کتب این کلمه مرادف با گشنیز نیز ذکر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
جلجلان
گشنیز، تخم گشنیز، دانۀ کنجد، دانۀ چیزی
تصویری از جلجلان
تصویر جلجلان
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلالان
تصویر گلالان
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در آذربایجان غربی
فرهنگ نامهای ایرانی
پیشگاه آستانه پیشگاه خانه میدانی که در مقابل عمارت و منزل واقع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلستان
تصویر جلستان
پارسی تازی گشته گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلجلیه
تصویر جلجلیه
مار زنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلجبین
تصویر جلجبین
پارسی تازی گشته گل انگبین گل انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوخان
تصویر جلوخان
پیشگاه خانه، میدان جلو منزل و عمارت
فرهنگ فارسی عمید
اناردشتی از گیاهان گیاهی است از تیره پروانه واران که بالغ بر 200 گونه دارد و همه متعلق به نواحی حاره زمینند قلقل قلاقل قلاقلا انار دانه دشتی رمان البری انار صحرایی. توضیح دانه این گیاه راحب البلسان و بشام نامند که در تداوی مورد استعمال دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوخان
تصویر جلوخان
((جُ یا جِ لُ))
پیشگاه خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلجان
تصویر دلجان
دیرگاه، ملخ بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجلان
تصویر رجلان
رجلان پیاده تنبان پایچه تثنیه رجل، جمع رجل، دو پای دوپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالان
تصویر جالان
لنگی
فرهنگ لغت هوشیار
ملک بر چاف از چاش ها (غلات) خلر گیاهی است شبیه بکرسنه و آنرا در بعض نقاط مانند باقلای تر پزند و با نمک خورند و گاهی هم آرد کنند و از آن نان پزند و تازه آنرا نیز ناپخته خورند خلر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلسان
تصویر جلسان
جمع جلسه، نشست ها
فرهنگ لغت هوشیار
پیر داغسر داغسر در پارسی به کسی گویند که میانه سرش از موی تهی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجان
تصویر جرجان
پارسی تازی گشته گرگان شهری است در استر آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذلان
تصویر جذلان
سرخوش شنگول
فرهنگ لغت هوشیار
تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جیل، گروه ها، سده ها، سنگریزها پارسی تازی گشته گیلان نام استانی است جمع جیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجلان
تصویر خجلان
شررمگین شرمنده شرمسار شرمگین شرمنده شرمسار
فرهنگ لغت هوشیار
خلیدن، دودلی، جستن اندام، خارخار آه بی ساجد سجودی چون بود ک گفت بی چون باشد و بی خارخار (مولانا) تازی ک گشنیز از گیاهان پریدن پلک چشم، جستن پهلو یا عضو دیگر، لرزیدن تکان خوردن، اضطراب، بخاطر در آمدن، میل خاطر خواهش چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلجان
تصویر خلجان
پریدن پلک چشم، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
کسی که سخن روان و درست نتواند بگوید، کند زبان
لیلاج، نماد قمارباز چیره دست، دراصل شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت حدود ۳۶۰ قمری) شطرنج باز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی می زیست و کتاب منصوبات الشطرنج را تالیف کرد، گویند تمام هستی خود را در قمار از دست داد برای مثال لجلاج سخن بر این کهن نطع / خاقانی را شناس بالقطع (خاقانی - مجمع الفرس - لجلاج)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلجان
تصویر کلجان
جای ریختن خاکروبه و زباله، مزبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جولان
تصویر جولان
اسب تاختن، تاخت و تاز کردن، کنایه از گردیدن، دور زدن، حرکت کردن، کنایه از قدرت نمایی، کنایه از خودنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجلان
تصویر عجلان
شتابان، ماه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلجان
تصویر غلجان
هموار و یکسان رفتن در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلجان
تصویر کلجان
جایی که خاکروبه و پلید یها در آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
گرفته زبان آنکه زبانش بهنگام سخن گفتن بگیرد زبان گرفته الکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولان
تصویر جولان
((جُ))
تاختن، تاخت زدن، تاخت و تاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلجان
تصویر خلجان
((خَ لَ))
لرزیدن، تکان خوردن، اضطراب، میل خاطر، خواهش چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجلان
تصویر خجلان
((خَ))
شرمگین، شرمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلجان
تصویر کلجان
((کَ))
مزبله، جای ریختن خاکروبه و زباله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
((لَ))
آن که زبانش به هنگام سخن گفتن بگیرد، الکن
فرهنگ فارسی معین