جدول جو
جدول جو

معنی جست - جستجوی لغت در جدول جو

جست
جستن، جست و خیز مثلاً پرش، جهیدن و خیز برداشتن
تصویری از جست
تصویر جست
فرهنگ فارسی عمید
جست
جهیدن، پریدن تفحص کردن، جستن تفحص کردن، جستن
تصویری از جست
تصویر جست
فرهنگ لغت هوشیار
جست
پرش، جهش، خیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جستان
تصویر جستان
(پسرانه)
نام پدر مرزبان نخستین پادشاه جستانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جسته
تصویر جسته
جهیده، گریخته، رهاشده
جسته جسته: کم کم، به تدریج
جسته گریخته: به طور پراکنده، گاه و بی گاه حرفی را در ضمن صحبت به زبان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جستن
تصویر جستن
جستجو کردن، جوییدن، پیدا کردن، یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جسته
تصویر جسته
یافته، پیداکرده شده، جستجوشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جستن
تصویر جستن
خیز کردن، خیز برداشتن، کنایه از رها شدن، رهایی یافتن، جهیدن، کنایه از گریختن، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جستار
تصویر جستار
جستجو، مبحث، مقاله، بحث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جستجو
تصویر جستجو
تلاش برای یافتن و به دست آوردن چیزی، تفحص، کاوش
فرهنگ فارسی عمید
(بَ جَ)
آواز هر چیزی. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). بانگ منعکس. (ناظم الاطباء). آواز هر چیز. و بخست هم نوشته اند. (از برهان). صوت. و رجوع به بخست شود
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ)
نام نوایی است از موسیقی که آنرا خجسته نیز می گویند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 و ورق 393)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
تبدیلی از ’مجس’ یا مخفف ’مجسه’ و آن موضعی است از نبض بیمار که طبیب دست بر آن نهد و شاید مقصود ’مجسطی’ باشد و آن کتاب هیئت بطلمیوس است. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) :
به جواب گفت این خو که تو داری ای جفاگر
نه سقیم ماند اینجا نه طبیب و نه مجستی.
(کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جست و خیز
تصویر جست و خیز
جستن و خیز برداشتن پرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جست و جوی
تصویر جست و جوی
پژوهش، کاوش، طلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جستار
تصویر جستار
بحث، مبحث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جستان
تصویر جستان
جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جستجو
تصویر جستجو
طلب، تلاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جستجو کردن
تصویر جستجو کردن
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسته گریخته
تصویر جسته گریخته
گاهگاه، اتفاقی، بندرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جستن
تصویر جستن
یافتن، پیدا کردن رها کردن، رستن رها کردن، رستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسته
تصویر جسته
گریخته، رها شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جستن
تصویر جستن
((جُ تَ))
طلب کردن، جستجو کردن، یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جستن
تصویر جستن
((جَ تَ))
پریدن، جهیدن، گریختن، خلاص شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جسته
تصویر جسته
((جَ تِ))
طلب شده، یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جسته گریخته
تصویر جسته گریخته
((~. گُ تِ))
گه گاه، به ندرت، کم و بیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جسته جسته
تصویر جسته جسته
((جَ تِ. جَ تِ))
اندک اندک، تدریجاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جسته گریخته
تصویر جسته گریخته
ندرتا، به ندرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جستجو
تصویر جستجو
تفحص، تحقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جستار
تصویر جستار
موضوع، مبحث، بحث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جست و جو
تصویر جست و جو
تجسس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جستن
تصویر جستن
طلب
فرهنگ واژه فارسی سره
پژوهیدن، تجسس کردن، تفتیش کردن، تفحص کردن، جستجو کردن، طلب کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی بیند که از جائی می جست، دلیل که از حالی که دارد به حال دیگر شود. اگر جستن او دور بود، دلیل که سفری دور کند. اگر بیند چوبی یا نیزه ای در دست داشت و بدان از جائی به جائی بجست، دلیل که بر مردی قوی اعتماد کند، تا او مددی دهد در کاری، تا آن کار به مراد رسد. اگر بیند از دیواری فرو جست و بر ستور نشست، دلیل که هلاک شود. اگر دید بر بامی جست و خانه در زیر پایش فرو رفت و نمرد، دلیل که زن از او جدا شود و باز پیش وی آید. اگر بیند به هوا بر جست و روی به قبله آورد، و بعد زاان خود را در حریم دید، یا در مکه یا در مدینه، این جمله دلیل حج کردن است. اگر بیند از سرائی مجهول به سرای مجهول دیگری جست، دلیل که هلاک شود. اگر بیند با شکوفه همی جست و معلق همی زد، دلیل که کار وی با شکوفه بود و عیش بر وی تباه شود. اگر بیند به هوا جست و مرغی بگرفت، دلیل که زن خود را بگذارد و زن دیگر خواهد. اگر بیند به چوبی یا به عصائی از جائی به جائی همی جست، دلیل که از رنج و اندیشه برهد و کارش به نظام شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نجس
فرهنگ گویش مازندرانی