- جزل
- عظیم، بزرگ، فراوان
معنی جزل - جستجوی لغت در جدول جو
- جزل ((جَ))
- استوار، محکم، بزرگ، عظیم، سخن فصیح و محکم
- جزل
- سخن فصیح و محکم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گفتاورد
نادانستگی، نادانی
برساخت، روسازی
بادافره، سزا
همیشگی، دیرینگی
شکافتن چیزی
برکناری
فرومایه، پست
آواز خواندن، نشاط کردن
عقل، عزم و آهنگ
آفتاب پرست از جانوران، سرگین گردان، کبت (زنبور عسل)، مشک ستبر
آفریدن، خلق کردن کوه، آنچه از زمین بلند شود و بزرگ و طویل باشد
مورچه، پوست گردن، ژولیدن موی، تیز وزیدن سرگین پیل
سخت خصومت، درشت گردیدن، یکی از صنایع خمس در منطق
ساختن، وضع کردن، مبدل ساختن کوتاهی، فربهی، ستیزه کوتاهی، فربهی، ستیزه مزدی که برای کننده کاری قرار میدهند، دستمزد مزدی که برای کننده کاری قرار میدهند، دستمزد
امر عظیم، کار بزرگ
جماعت مردم ریسمان کلفت، طناب کشتی ریسمان کلفت، طناب کشتی
شادمانی، شادی
عظیم، استوار
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
بخش، قسمت، عضو
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
بهره ونصیب بندگان بندگان
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
زمین سخت و سنگلاخ