جدول جو
جدول جو

معنی جزدر - جستجوی لغت در جدول جو

جزدر
دنبه برشته کرده
تصویری از جزدر
تصویر جزدر
فرهنگ لغت هوشیار
جزدر
((جَ دَ))
جزدره، دنبه برشته کرده
تصویری از جزدر
تصویر جزدر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزدره
تصویر جزدره
دنبه برشته کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعدر
تصویر جعدر
کوتوله کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندر
تصویر جندر
جامه، پوشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیر
تصویر جزیر
فریزیده بریده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزور
تصویر جزور
شتر شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزار
تصویر جزار
وقت درو و فریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندر
تصویر جندر
جامه، رخت، پوشیدنی، پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمدر
تصویر جمدر
سلاحی شبیه شمشیر، کتاره، قداره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازدر
تصویر ازدر
درخور، سزاوار، شایستۀ، برای مثال زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت / هر چند نباشد بر او ازدر زنهار (فرخی - ۸۹)، شایسته، سزاوار، برای مثال خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود / همه در آرزوی جنگ و جنگ را ازدر (فرخی - ۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جودر
تصویر جودر
گیاهی با دانه های ریز و باریک که در میان کشتزار جو می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزار
تصویر جزار
قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازدر
تصویر ازدر
((اَ دَ))
سزاوار، شایسته، لایق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزور
تصویر جزور
((جَ))
شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جندر
تصویر جندر
((جَ دَ))
رخت، جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودر
تصویر جودر
((جُ دَ))
گاو، بچه گاو وحشی، جوذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زدر
تصویر زدر
بازگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدر
تصویر جدر
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
فرهنگ لغت هوشیار
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدر
تصویر جدر
جذر، شتر مادۀ چهارساله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزد
تصویر جزد
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، زانه، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزر
تصویر جزر
پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید
جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدر
تصویر جدر
((جَ))
دیوار، جمع جدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزر
تصویر جزر
((جَ زَ))
گزر، هویج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزر
تصویر جزر
((جَ))
پایین رفتن آب دریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزد
تصویر جزد
حشره ای است شبیه ملخ و سبز رنگ که در غله زارها و هوای گرم بانگ کند، سوسک، زنجره،، چزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زدر
تصویر زدر
((زِ دَ))
مخفف از در، شایسته، سزاوار
فرهنگ فارسی معین