- جزد
- جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
معنی جزد - جستجوی لغت در جدول جو
- جزد
- جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، زانه، زلّه
- جزد
- حشره ای است شبیه ملخ و سبز رنگ که در غله زارها و هوای گرم بانگ کند، سوسک، زنجره،، چزد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دنبه برشته کرده
دنبه برشته کرده
پوشینه، پوست، پوشش
پیکر، مردار
بادافره، سزا
سارق
اجرت
سارق، کسی که میدزدد
بسیار خوار پر خور اکول، حریص
بزور، منتهی، حداعلی
کم خیری انکار کردن شیئی با علم به آن
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
پرنده ای حرام گوشت دارای چشمهای درشت در طرف سرش دو دسته پر شبیه گوش گربه قرار دارد و به شومی و نحوست معروف است
موی در هم پیچیده، مجعد، زلف، مرغول، موی کوتاه
نیرومند، چابک پوست بدن انسان و حیوان پوست بدن انسان و حیوان
یخ، برف یخ، برف
لشکر، سپاه
تن و بدن
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
بخش، قسمت، عضو
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
عظیم، بزرگ، فراوان
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
بهره ونصیب بندگان بندگان
مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
زخمدار، مجروح
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش
گردن خوب و نیکو خوب و نیکو
کوش، تاب رنج، سختی، تاب و توان، فرجام -1 کوشیدن رنج بردن، کوشش رنج. توانایی کوشش