- جزار
- وقت درو و فریز
معنی جزار - جستجوی لغت در جدول جو
- جزار
- قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دارای سلطه و قدرت، نام یکی از صورتهای فلکی به شکل مردی که با حمایل یا شمشیر ایستاده است و عصایی به دست راست دارد
پوسته
ستمکار، ستمگر
همسایگی
اذیت
لاغر، ضعیف
از ریشه پارسی بر زفروش دانه فروش فروشنده روغن بزرک
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
سرکش، گردنکش و نام باری تعالی
دیوار، حائط
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
بسوی خود کشنده
فریزیده بریده موی
شتر شتر
دنبه برشته کرده
جمع جزیره
جمع جزیره، از پارسی گزیرک ها آبخوست ها جمع جزیره آبخست ها جزیره ها
غیر او، باستثنای او
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
ماهی گیر، صیاد
نا شکیبا و زاری کننده
پاداش، سزا، عوض نیکی یا بدی، بخشیدن، یافتن، سزا کیفر پاداش دانسته که در پارسی کیفر با پاداش برابر نیست پاداش پاسخ کار نیک است و کیفر پاسخ کاربد شیان پاد افراه پاد افراس، جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها -1 مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
آب بسیار و عمیق همسایگی، عهد و امان همسایگی، عهد و امان
آشکار کردن، بلند کردن آواز
آهک افروخته، آتش دل
دید زن، تخمین زننده، اندازه کننده، برآورد کننده
خز فروش
روسی بر نام شاهان روسستان عنوان پادشاهان روسیه قیصر
عنوان امپراطور روم قیصر
قتلی که قصاص یا دیه ندارد
عنوان پادشاهان قدیم روم، قیصر
جای زیارت، زیارتگاه، گور، آرامگاه