جدول جو
جدول جو

معنی جرم - جستجوی لغت در جدول جو

جرم
ماده ای که بر روی سطوح رسوب می کند، در علم فیزیک مقدار مادۀ موجود در یک جسم، شکل مادی حیوان یا چیز دیگر، جسم، هر یک از کرات آسمانی، برای مثال جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری - ۵۲۴)
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، ستار، کوکبه، اختر، تارا، نجم، نیّر، نجمه، کوکب، استاره
تصویری از جرم
تصویر جرم
فرهنگ فارسی عمید
جرم
گناه، خطا، بزه
تصویری از جرم
تصویر جرم
فرهنگ فارسی عمید
جرم
قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق
فرهنگ لغت هوشیار
جرم
((جِ))
جسم، رنگ، هر یک از اجرام آسمانی
تصویری از جرم
تصویر جرم
فرهنگ فارسی معین
جرم
((جِ))
درد، ته نشست هر چیزی
تصویری از جرم
تصویر جرم
فرهنگ فارسی معین
جرم
((جُ))
گناه، بزه
تصویری از جرم
تصویر جرم
فرهنگ فارسی معین
جرم
جرم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارم
تصویر ارم
(دخترانه و پسرانه)
نام پسر سام بن نوح، پدر عاد، باغ یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد، نام دختر گودرز و همسر رستم پهلوان شاهنامه (شهربانو ارم)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ رَ)
بطنی است از خثعم
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تمام شدن سال. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). گذشتن سال. (اقرب الموارد). گذشتن سال و تمام شدن آن. (قطر المحیط) :
دمن تجرم بعد عهد انیسها
حجج خلون حلالها و حرامها.
لبید (از اقرب الموارد).
، گذشتن شب و تمام گردیدن و کذلک: تجرم النهار و غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام شدن و گذشتن شب. (آنندراج). گذشتن شب و تمام گردیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گناه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسی را جرمی نهادن. (تاج المصادر بیهقی). دعوی گناه کردن بر کسی که نکرده است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خرمای ریخته را برچیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نعت تفضیلی از جرم. گنه کارتر، دراز و طویل گردیدن شب، پیوسته باریدن، بی گیاه گردیدن زمین، سخت گردیدن سال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمر
تصویر جمر
گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرخ
تصویر جرخ
پارسی تازی گشته چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرج
تصویر جرج
بی آرام و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرب
تصویر جرب
گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشم
تصویر جشم
سنگینی، رنج، فربهی سینه، جمع جشم، فربهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرا
تصویر جرا
وظیفه، نفقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذم
تصویر جذم
اصل و بن هر چیز تیز روو شتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن و اعضا بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزم
تصویر جزم
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریم
تصویر جریم
گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جری
تصویر جری
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلم
تصویر جلم
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برم
تصویر برم
بیاد نگاه داشتن، از برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحم
تصویر جحم
آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارم
تصویر جارم
فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
شکستن دندان، افتادن دندان -1 شکستن دندان کسی را بوسیله زدن، افتادن دندان، اجتماع قبض وثلم است درفعولن (عول) (بضم لام)، بماند (فعل) (بسکون عین و ضم لام) بجای آن بنهند و ثرم در شعر عرب پدید آید دراشعارفارسی نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نشانه، سرکاغذ نشانه ای مشخص و معرف دولت اداره موسسه کارخانه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرم
تصویر تجرم
تمام شدن سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جره
تصویر جره
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرم
تصویر تجرم
((تَ جَ رُّ))
گذشتن، به سر آمدن، گناه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرم
تصویر آرم
نشان، نشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن
فرهنگ واژه فارسی سره