- جرع
- هفتن برف دوشاب مفت می خوردیم - هریکی هفت هفت می خوردیم (جامی)
معنی جرع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکبار آشامیدن
مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد می شود، قلپ، کنایه از شراب، برای مثال برخیز ساقیا به کرم جرعه ای بریز / بر عاشقان غم زده زآن جام غم زدا (جامی - ۳)
هفتش (هفت جرعه)، خشم خوری جرعه جرعه نوشیدن، فرو خوردن خشم و آنچه بدان ماند، جرعه جرعه، جمع تجرعات
جرعه جرعه نوشیدن آب و مانند آن
سگ تازی، نادان، دیوانه، بلند و باریک، دراز و لنگ
رمن، فلنج، رایشگری، گروه، الفنج، چندگانه، روی هم
زره پوست کندن پوست بر گرفتن از گوسپند جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند زره جمع دروع
خلق، سیرت، خو، توانائی، طاقت
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
کشت کردن، کاشتن تخم را
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
حریص، آزمند
بیشرمی، روی گشادگی، چوز برهنگی، جامه کندن
رستاخیز، قیامت، گرد کردن، فراهم کردن
پارسی تازی گشته چرخ
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
بی آرام و جنبنده
گری
وظیفه، نفقه
چهار پای کوچک
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق
زمین سخت و سنگلاخ
صحرا، بیابان مجلس، گروه
دشت صحرا بیابان
پارسی تازی گشته جره
مال فراوان اعم از چهار پایان و زر و سیم کنج دهن
گلوگیر، خدو خورد فرو خوردن آب دهان
آواز نرم وآهسته زنگی که بر گردن چهار پایان می بندند، زنگ