- جرخ
- پارسی تازی گشته چرخ
معنی جرخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حوزه، قسمت
قیمت
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاد، تابان، زیبا، خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
نزار
احمر، قرمز
نزار نام جائی است در گرگان
افزایش، ارزانی، چیرگی، شکستن گردن پاره لخت، حصه حظ نصیب
سرافرازی
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
بی آرام و جنبنده
گری
وظیفه، نفقه
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق
زمین سخت و سنگلاخ
صحرا، بیابان مجلس، گروه
دشت صحرا بیابان
پارسی تازی گشته جره
مال فراوان اعم از چهار پایان و زر و سیم کنج دهن
هفتن برف دوشاب مفت می خوردیم - هریکی هفت هفت می خوردیم (جامی)
گلوگیر، خدو خورد فرو خوردن آب دهان
آواز نرم وآهسته زنگی که بر گردن چهار پایان می بندند، زنگ
دیوار عمود از آهن یا نقره زمین بایر سال قحط
موش صحرائی
زخمدار، مجروح
پارچه پشمی ضخیم
فلک سیاران را گویند، سپهر و آسمان و کره فلکی، فلک الافلاک
نشان نشتر
درختچه ای از تیره فرفیون که جزو گیاهان کائو چوئی است ودر اطراف بندر عباس بطور خودرو و وحشی دیده میشود. از شیرابه این گیاه برای ساختن کائوچو میتوان استفاده کرد پره
قرمز رنگ، رنگ قرمز
سرخ
ارزش چیزی، قیمت، بها