- جرار
- بسوی خود کشنده
معنی جرار - جستجوی لغت در جدول جو
- جرار
- بسیار، انبوه مثلاً لشکر جرار، بسیار کشنده، به سوی خودکشنده
- جرار ((جَ رّ))
- انبوه، بیشمار، به سوی خود کشنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی عقرب زردرنگ و درشت که دم خود را بزمین میکشد
مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
((جَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی از عقرب زرد و درشت که دمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد، کنایه از زلف معشوق
نیزه زدن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دارای سلطه و قدرت، نام یکی از صورتهای فلکی به شکل مردی که با حمایل یا شمشیر ایستاده است و عصایی به دست راست دارد
پوسته
ستمکار، ستمگر
همسایگی
کرنتگر، کارد پزشک
گستاخی، یارا
پیمان، نهش، هال، دیدار
گریز
تیزهوش دوراندیش
سرکش، گردنکش و نام باری تعالی
دیوار، حائط
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
جر دادن پارچه یا کاغذ آلت خرمن کوب
گناه
جمع جریره گناهان گناهها
سیلی که همه چیز را ببرد
شمشیر برنده
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
صدای پاره شدن کاغذ و پارچه و مانند آن
دلیری نمودن یارا گرمک دلیری پردلی: (جرات حرف زدن ندارد)
توشه دان کشتی بی بار
وقت درو و فریز
افسار شتر
خار پشت
آب بسیار و عمیق همسایگی، عهد و امان همسایگی، عهد و امان
آشکار کردن، بلند کردن آواز