جدول جو
جدول جو

معنی جراحی - جستجوی لغت در جدول جو

جراحی
کرنت، کارد پزشکی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
فرهنگ واژه فارسی سره
جراحی
نیشگری کار نیش رشته ای از علم پزشکی که با قطع و برداشتن انساج و اعضای ناسالم و معیوب بمنظور بهبود حال مریض سر و کار دارد، شغل جراح عمل جراح. یا جراحی پلاستیک. رشته ای از جراحی که بمنظور ترمیم اعضای از دست رفته یا زیباتر ساختن اعضای موجود انجام میشود جراحی ترمیمی
فرهنگ لغت هوشیار
جراحی
((جَ رّ))
رشته ای از علم پزشکی که با قطع و برداشتن یا ترمیم اعضای ناسالم و معیوب به منظور بهبود حال بیمار سر و کار دارد
فرهنگ فارسی معین
جراحی
شغل و عمل جراح، شاخه ای از پزشکی که عبارت است از بریدن و شکافتن قسمت های مختلف بدن، برداشتن یا ترمیم بافت های مریض و معیوب و پیوند و بخیۀ جراحات
جراحی پلاستیک: در پزشکی، نوعی جراحی سطحی که برای زیبایی چهره و سایر اندام انسان صورت می گیرد و جراح بافت های برآمده و نازیبا را با عمل جراحی ترمیم و معالجه می کند، انتقال نسج سالم برای ترمیم نسج آسیب دیده
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
فرهنگ فارسی عمید
جراحی
Surgical
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جراحی
хирургический
دیکشنری فارسی به روسی
جراحی
chirurgisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
جراحی
хірургічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جراحی
chirurgiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
جراحی
外科的
دیکشنری فارسی به چینی
جراحی
cirúrgico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جراحی
chirurgico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جراحی
quirúrgico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جراحی
chirurgical
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جراحی
chirurgisch
دیکشنری فارسی به هلندی
جراحی
ศัลยกรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
جراحی
bedah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جراحی
جراحيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
جراحی
शल्य
دیکشنری فارسی به هندی
جراحی
כירורגי
دیکشنری فارسی به عبری
جراحی
外科的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جراحی
외과의
دیکشنری فارسی به کره ای
جراحی
cerrahi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جراحی
upasuaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جراحی
শল্যচিকিৎসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
جراحی
جراحی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طراحی
تصویر طراحی
نمودار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جراحه
تصویر جراحه
خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراحت
تصویر جراحت
خستگی، بریدگی، زخم
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته ازشرحه تازی ک باب کنجه (گویش شیرازی) کباب تکه نوعی کباب از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه) می پختند و در سطل می نهادند
فرهنگ لغت هوشیار
از صراحیه: تنگ به شکل حیوانات تکوک قسمی ظرف شیشه یی یا بلورین با شکمی متوسط و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی و از آن در پیاله و جام قدح ریزند آوند شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراحت
تصویر جراحت
زخم، کنایه از ناراحتی
فرهنگ فارسی عمید
عمل و شغل طراح طرح افکنی نقشه ریزی، طرح نقاشی، شیوه ای از نقاشی که جنبه طرح آزمایشی و تمرینی دارد، ریختن طرح جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراحت
تصویر جراحت
((جِ حَ))
زخم، خستگی، جمع جراحات
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
نوعی کباب که از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه) می پختند و در سطل می نهادند
فرهنگ فارسی معین