جدول جو
جدول جو

معنی جذم - جستجوی لغت در جدول جو

جذم
اصل و بن هر چیز تیز روو شتاب کننده
تصویری از جذم
تصویر جذم
فرهنگ لغت هوشیار
جذم
قطع کردن، بریدن
تصویری از جذم
تصویر جذم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انگشت رفته کسی که بیماری خوره سر انگشتانش را برده باشد اجر پاداش مزد نیرمت، کابین (مهرزن)
فرهنگ لغت هوشیار
خورده دار لوری دار (لوری جذام) خوره ای کار آزموده، لوری دار خوره ای برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذمور
تصویر جذمور
بن آغازه ریشه وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذم الاسنان
تصویر جذم الاسنان
بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذب
تصویر جذب
کشش، گیرش، ربایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذر
تصویر جذر
مکند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بذم
تصویر بذم
دور اندیشی، ستبری، چستی، فربهی، بردباری، توان، نیک اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
روان، ناکس، لبریز دیگ، مفروانی مف آب بینی پریشانی پراکندگی، جمع رذوم، روان گشته ها، لبریزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحم
تصویر جحم
آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
بن آسال (اصل)، ریشه زبانزدی در دانش همار (حساب) بن پایه ریشه، سیم جلب که بپادشاه دهند، عددی که در نفس خود ضرب شود (حاصل ضرب در مجذور گویند) مثلا عدد سه جذر عدد نه است و عدد چهار جذر شانزده و نه و شانزده مجذور سه و چهار. یا جذر اصم. جذر هر عددی که چون آنرا مجذور فرض کنند برای آن جذر سالم پیدا نشود چنانکه عدد ده که جذر تقریبی دارد نه حقیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذب
تصویر جذب
کشیدن بسوی خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذام
تصویر جذام
بیماری است ناشی از فساد خون که بدن را میگدازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشم
تصویر جشم
سنگینی، رنج، فربهی سینه، جمع جشم، فربهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلم
تصویر جلم
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذل
تصویر جذل
شادمانی، شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذع
تصویر جذع
چهار پای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن و اعضا بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزم
تصویر جزم
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیم
تصویر جیم
دیباج و حرف پنجم عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنم
تصویر جنم
صورت، هیکل، قیافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهم
تصویر جهم
ترشروئی کردن، روبرو شدن با کسی که با روی ترش و عبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذم
تصویر خذم
جوانمرد بریده شدن، مست گردیدن، شتافتن بردن، پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذع
تصویر جذع
تنۀ درخت، نون، تاپال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنم
تصویر جنم
سرشت، ذات، کنایه از توانایی، شایستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذام
تصویر جذام
بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکله، داءالاسد، خوره، کلی، لوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرم
تصویر جرم
ماده ای که بر روی سطوح رسوب می کند، در علم فیزیک مقدار مادۀ موجود در یک جسم، شکل مادی حیوان یا چیز دیگر، جسم، هر یک از کرات آسمانی، برای مثال جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری - ۵۲۴)
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، ستار، کوکبه، اختر، تارا، نجم، نیّر، نجمه، کوکب، استاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلم
تصویر جلم
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، مرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذب
تصویر جذب
مقابل دفع، به سوی خود کشیدن، کشش، گیرایی، جاذبه
کنایه از استخدام
در علم زیست شناسی دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده
در علم فیزیک ربایش
در تصوف جذبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جام
تصویر جام
ظرفی از طلا، نقره، آبگینه یا مانند آنکه با آن شراب می نوشند، پیاله، ساغر، گیلاس، کاسه،
در تصوف دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است، در تصوف عالم وجود، برای مثال ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ی ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم / ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما (حافظ - ۳۸)
قطعۀ بزرگ شیشه به اندازۀ معیّن که در کارخانه ریخته شده و هنوز آن را نبریده باشند، آینه و شیشه های رنگی یا ساده که به در و پنجره نصب می کنند، برای مثال نی درش معمور و نی سقف و نه بام/ نه در آن بهر ضیائی هیچ جام (مولوی) ، طاقتم نیست ز هر بی خبری سنگ ملامت / که تو در سینۀ سعدی چو چراغ از پس جامی (سعدی۲ - ۵۸۸)
کنایه از شراب، در علم زیست شناسی مجموعۀ گلبرگ های به کاسه پیوستۀ گل که ممکن است به هم پیوسته (مانند اطلسی) یا جدا از یکدیگر (مانند شقایق) باشد
جام جم: بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده، جام جمشید، جام جهان نما، جام جهان بین، جام جهان آرا، جام گیتی نما، جام کیخسرو، کنایه از پیالۀ شراب
جام فرعونی: کنایه از جام بسیار بزرگ پر از باده، برای مثال ساعتی گویی به ساقی جام فرعونی بده / لحظه ای گویی به مطرب صوت موسیقی بیار (امیرمعزی - ۲۳۵)
جام کشیدن: کنایه از باده نوشیدن
جام گیتی نما: جام جم، بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده
جام جهان نما: جام جم، بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده
جام جمشید: جام جم، بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده
جام جهان بین: جام جم، بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده
جام جهان آرا: جام جم، بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده
جام کیخسرو: جام جم، بنا بر داستان های ایرانی، جامی که جمشید پادشاه پیشدادی داشته و نقشۀ جهان در آن نقش بوده یا همۀ جهان را در آن می دیده، در شاهنامۀ فردوسی این جام به کیخسرو نسبت داده شده و جامی بوده که صور نجومی و هفت کشور بر آن نقش بوده و خاصیت عجیب و اسرارآمیز داشته که هرچه را می خواسته در آن می دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قذم
تصویر قذم
جمع قذمه، آشام ها بخشنده دهشمند: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذم
تصویر لذم
به شگفت آوردن، بوسه دادن
فرهنگ لغت هوشیار