جدول جو
جدول جو

معنی جدید - جستجوی لغت در جدول جو

جدید
مقابل قدیم، تازه، نو، هر چیز تازه، در علوم ادبی در علم عروض یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن، غریب
تصویری از جدید
تصویر جدید
فرهنگ فارسی عمید
جدید
نو و تازه هر چیز
تصویری از جدید
تصویر جدید
فرهنگ لغت هوشیار
جدید
((جَ))
تازه، نو
تصویری از جدید
تصویر جدید
فرهنگ فارسی معین
جدید
تازه، نو، نوین، نوباوه
تصویری از جدید
تصویر جدید
فرهنگ واژه فارسی سره
جدید
اخیر، تازه، تازه، طری، موخر، نو، نوین
متضاد: قدیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدید
جديدٌ
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به عربی
جدید
New, Novel
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جدید
nouveau
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جدید
novo
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جدید
نیا
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به اردو
جدید
новый
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به روسی
جدید
neu
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به آلمانی
جدید
новий , новий
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جدید
nowy
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به لهستانی
جدید
پیشرفته، مدرن، نوآورانه، مد روز
دیکشنری اردو به فارسی
جدید
mpya
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جدید
নতুন , নতুন
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به بنگالی
جدید
nuovo
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جدید
yeni
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جدید
새로운
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به کره ای
جدید
新しい
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جدید
חדש , חדש
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به عبری
جدید
新的
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به چینی
جدید
baru
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جدید
ใหม่
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به تایلندی
جدید
nieuw
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به هلندی
جدید
nuevo
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جدید
नया
تصویری از جدید
تصویر جدید
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجدید
تصویر تجدید
نو کردن، تازه کردن، از سر گرفتن امری یا کاری، از نو آغاز کردن،
درسی که در آن نمرۀ قبولی کسب نشده است، تکرار
تجدید مطلع: در علوم ادبی آوردن مطلع دیگر در یک قصیده به واسطۀ ناتمام ماندن مقصود و مطلب یا تنگی قافیه
تجدید فراش کردن: دوباره زن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
نو کردن از سر گرفتن نو گری نو کردن از سر گرفتن از نو ساختن، نو سازی از سر گیری، جمع تجدیدات. یا تجدید چاپ (طبع)، از نو چاپ کردن (کتابی یا رساله ای)، یا تجدید نظر. در امری یا نوشته ای دوباره نظر کردنظنرا مورد بررسی مجدد قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیدا
تصویر جدیدا
بتازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدید
تصویر تجدید
((تَ))
نو کردن، از سر گرفتن، نوسازی، از سرگیری، خاطره به یاد آوردن آن، فراش دوباره زن گرفتن، نظر بررسی مجدد، قوا سر و سامان دادن تجهیزات و افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجدید
تصویر تجدید
از سر گیری، دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدیدا
تصویر جدیدا
به تازگی
فرهنگ واژه فارسی سره
اخیراً، بتازگی، تازگی، مجدداً
متضاد: دور، گذشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد