جدول جو
جدول جو

معنی جدلی - جستجوی لغت در جدول جو

جدلی
ستیزه جو، کبوتر گران پرواز کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد جنگی، کسی که اهل جدل و بحث و مناظره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جدلی
کسی که مایل و راغب به جنگ وجدل و خصومت باشد، آنکه در هر امری به بحث وجدل و مناظره بپردازد
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
فرهنگ فارسی عمید
جدلی
Disputatious
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جدلی
спорящий
دیکشنری فارسی به روسی
جدلی
streitsüchtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
جدلی
суперечливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جدلی
kłótliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
جدلی
好争辩的
دیکشنری فارسی به چینی
جدلی
disputador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جدلی
litigioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جدلی
disputador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جدلی
disputant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جدلی
ruziezoekend
دیکشنری فارسی به هلندی
جدلی
ชอบโต้แย้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
جدلی
suka berdebat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جدلی
جادلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
جدلی
विवादप्रिय
دیکشنری فارسی به هندی
جدلی
שנוי במחלוקת
دیکشنری فارسی به عبری
جدلی
口論好きな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جدلی
논쟁적인
دیکشنری فارسی به کره ای
جدلی
tartışmacı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جدلی
mwenye vita
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جدلی
বিতর্কিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
جدلی
جھگڑالو
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جعلی
تصویر جعلی
ساختگی، برساخته، دروغین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آدلی
تصویر آدلی
(پسرانه)
نامور، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
خوش ظاهر وبد باطن، چیزی که جنسش بد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالی
تصویر جالی
جلا دهنده، زداینده زنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبلی
تصویر جبلی
سرشتی نهادی کوهی پژمی طبیعی ذاتی اصلی فطری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیل
تصویر جدیل
افسار چرمی، ریسمان چرمی دوال، بر آویز (حمایل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدوی
تصویر جدوی
بخشش، سود، باران 3 بخشش عطا، سود. - باران عام باران بسیار و بیحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدری
تصویر جدری
مرض آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
ساختگی ساختگی: شجره نسب جعلی
فرهنگ لغت هوشیار
شکول پوستی چستی چالاکی، سرعت شتاب عجله. منسوب به جلد پوستی امراض جلدی
فرهنگ لغت هوشیار
در آویختن فرو هشته شدن فروتنی فرو آویختن در آویختن فرو هشته شدن، نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار