- جداسازی
تفکیک
معنی جداسازی - جستجوی لغت در جدول جو
- جداسازی
افراز، انتزاع، تفکیک، فصل، فک
- جداسازی
عزلٌ
- جداسازی
Desegregation, Disentanglement
- جداسازی
déségrégation, démêlage
- جداسازی
десегрегация , распутывание
- جداسازی
Desegregation, Entwirrung
- جداسازی
десегрегація , розплутування
- جداسازی
desegregacja, rozplątanie
- جداسازی
取消隔离 , 解开
- جداسازی
dessegregação, desenredamento
- جداسازی
desegregazione, districamento
- جداسازی
desegregación, desenredo
- جداسازی
desegregatie, ontwarring
- جداسازی
การยกเลิกการแบ่งแยก , การคลี่คลาย
- جداسازی
نسلی تفریق کا خاتمہ , پیچیدگی کا حل
- جداسازی
বর্ণবৈষম্য দূরীকরণ , জটিলতা থেকে মুক্তি
- جداسازی
kuondoa ubaguzi, kuondoa kizunguzungu
- جداسازی
ırk ayrımcılığının kaldırılması, çözülme
- جداسازی
差別撤廃 , 解く
- جداسازی
ביטול האפליה , שחרור
- جداسازی
जातिवाद का उन्मूलन , उलझन से मुक्ति
- جداسازی
desegregasi, pelepasan
- جداسازی
인종 차별 철폐 , 풀기
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(نَ)
لغت نامه دهخدا
تغنی. نغمه پردازی، قول سازی. ترانه سازی. (یادداشت مؤلف) :
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گوئی.
حافظ
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گوئی.
حافظ
(گَ)
لغت نامه دهخدا
زنان و پسران ریسمان باز و معرکه گیر را گویند و چون در فرس قدیم زنان فاحشه و ریسمان باز را غازی میگفته اند و متأخرین خواستند که در میانۀ غازی عربی که غزاکننده است و غازی فارسی فرقی باشد این را گداغازی نام کردند. (برهان) (آنندراج). لولی. (انجمن آرای ناصری) (جهانگیری) :
جنبش جان کی کند صورت گرمابه ای
صف شکنی کی کند اسب گداغازیی.
مولوی (از آنندراج).
رهی که مال ندادی ملوک را به سپاه
کنون چنان است که گر مال آن کثیرو قلیل
شود برات گداغازیان آینده
ز لولیانش کنیز کهین کند تحصیل.
مولانا مظهر (از جهانگیری).
رجوع به غازی شود
جنبش جان کی کند صورت گرمابه ای
صف شکنی کی کند اسب گداغازیی.
مولوی (از آنندراج).
رهی که مال ندادی ملوک را به سپاه
کنون چنان است که گر مال آن کثیرو قلیل
شود برات گداغازیان آینده
ز لولیانش کنیز کهین کند تحصیل.
مولانا مظهر (از جهانگیری).
رجوع به غازی شود
عمل دامساز
تصنیف سازی: هر مرغ بدستانی در گلشن شاه آمد بلبل بنواسازی حافظ بغزل گویی. (حافظ. 354)
تعبیه، جعبه مخفی