- جحال
- زهر کشنده
معنی جحال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشمکش
زیبایی
شکوه
نشدنی
خوشحال، تندرست، سعادتمند، مناسب الحال
پالان دوز
بر زمین زننده
جمع جبل، کوه ها جمع جبل کوهها
لشکر بسیار
زفت ژکور
جمع جحفل، سپاهان
زحمت دادن کسی را
چشمخانه، کناره چوز
کره خر
کوشش
چکاوک
ورز مهستی ستر گش بر زناکی بزرگی بزرگواری عظمت، شکوه. بزرگ، معظم چیزی، قوت، شوکت، جاه
جمع جذل، ریشه های درخت، تنه های درخت، کنده های هیزم
خصومت کردن با کسی، پیکار
کف شیر، پشت انبوه
مزد، اجرت عامل جعل کننده جعل کننده
خوب صورت و نیکو سیرت گردیدن
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
گردنده، بسیار جولان کننده
جاهلان، نادانان
جمع حجله بریق، درخشندگی بریق، درخشندگی
از ریشه پارسی داخولگر کسی که با داهول یا داخول شکار کند باز ایستادن سر باز زدن
شتردار، شتربان، ساربان
بزرگی، بزرگواری، عزت، شکوه
جبل ها، کوهها، جمع واژۀ جبل
رحل ها، بارها، جمع واژۀ رحل
محل ها، جاها، جمع واژۀ محل