جدول جو
جدول جو

معنی جت - جستجوی لغت در جدول جو

جت
نوعی هواپیما که به واسطۀ فشار ناشی از خروج گازهای حاصل از احتراق از دهانۀ عقب آن به سرعت رو به جلو رانده می شود و سرعت آن بیش از هواپیماهای معمولی است، فواره
فرهنگ فارسی عمید
جت
((جِ))
هر یک از اسباب هایی که به وسیله خروج ناگهانی و پرفشار سیال از دهانه مخزن کار کند. مانند، هواپیمای جت یا توربوجت
فرهنگ فارسی معین
جت
هواپیما
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جت
جفت همتای جنسی ماده یا نر، مرتعی در کجور، چوبی که به گرن حیوان اندازند و هنگام شخم زدن دسته ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجتبی
تصویر مجتبی
(پسرانه)
شایسته، برگزیده، منتخب، لقب امام حسن (ع)، انتخاب شده، اجتناب ناپذیر از انتخاب شدن و برگزیده شدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حجت الدین
تصویر حجت الدین
(پسرانه)
آنکه دلیل و برهان دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حجت
تصویر حجت
(پسرانه)
دلیل، برهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اجتناب کردن
تصویر اجتناب کردن
پرهیزیدن دوری کردن پرهیز کردن دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاد
تصویر اجتهاد
تجاهد، جهد کردن، کوشیدن، کوشش، سعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتوار
تصویر اجتوار
همسایگی کردن همسایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پرهیز ناپذیر ناگزیر ناچار ابچار غیر قابل پرهیز. چیزی و کاری که نمیتوان از آن پرهیز کرد و وقوع آن حتمی و ناگزیر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتناب گرفتن
تصویر اجتناب گرفتن
پرهیز کردن دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتماعیات
تصویر اجتماعیات
مونث اجتماعی
فرهنگ لغت هوشیار
پرهیچیک قابل پرهیز چیزی و کاری که میتوان از آن پرهیز کرد و وقوع آن ناگزیر نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهادات
تصویر اجتهادات
جمع اجتهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتناب
تصویر اجتناب
احتراز، پرهیز، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنا
تصویر اجتنا
میوه چیدن میوه چینی میوه چیدن بار از درخت باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتمال
تصویر اجتمال
پیه گذاری، پیه مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتماعیه
تصویر اجتماعیه
مونث اجتماعی
فرهنگ لغت هوشیار
مردمی گرایان چپیرگیان، جمع اجتماعی آنان که طرفدار اجتماع و جامعه باشند و بسود همگان کوشش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جهد کردن کوشیدن، مجتهد بودن کوشابودن، رای صواب جستن، جهد سعی کوشش، استادی، استنباط مسایل شرعی بقیاس از کلام الله و حدیث و اجماع بشرایطی که در کتب شرعی ثبت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اجتهاد آنچه به کوشش و اجتهاد بستگی داشته باشد، یا رساله اجتهادی. رساله ای که شخص پس از گذراندن عالی ترین مرحله های تحصیل در رشته تخصصی خود مینویسد تا آگاهی و مهارت خود را در آن رشته نشان دهد رساله دکتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهار
تصویر اجتهار
بی پرده دیدن دیدار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاب
تصویر اجتیاب
جامه پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه بریدن در نور دیدن بگشتن رفت و برگشت گذشتن از جایی و رفتن بگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتمام حجت
تصویر اتمام حجت
گواه فرجامین واپسین سخن تمام کردن حجت بر خصم اولتیماتوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جتر
تصویر جتر
پارسی تازی گشته چتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتمع
تصویر مجتمع
هماد، همتافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجتمع مسکونی
تصویر مجتمع مسکونی
هماد باشندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
یوغ و گاوآهن، بخشی از ابزار متعلق به خیش و گاو آهن که بر
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که برگردن حیوان اندازند و به خیش متصل باشد
فرهنگ گویش مازندرانی