- جباکردن
- اصطلاح قهوه خانه های قدیم پیاله (قهوه) خود را از راه دوستی و تواضع بدیگری دادن
معنی جباکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نابودکردن تباه ساختن: (اسب بچارصولجان گوی زمین کندهبا طاق فلک بیاگندهم بهبای معرکه) (خاقانی)
گنجاندن مقام دادن، یا خود را جا کردن خود رادر ردیف کسانی مهم در آوردن، در اداره ای یا موسسه ای وارد شدن
واکشیدن
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
گزاردن توختن تختن
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
گشودن، فراز کردن، وا کردن
عوض کردن
مرغ را با گفتن جاجا بلانه کردن، گشتن و سرکشیدن مرغ برای پیدا کردن جایی مناسب که تخم نهد، شی یااشیائی را در جاهای متعدد نهادن
چیزی رااز جایی بجایی دیگر نهادن نقل انتقال، نهال را از جایی بجایی دیگر نشاندن، ذخیره کردن، هر چیز را در جای خود نهادن، پنهان کردن
محبوب شدن
ستایش کردن مدح گفتن، حمدگفتن محمدت کردن
کوشش کردن سعی کردن: (خیلی جد کردم که رضایت خاطراو را فراهم کنم)
کشانیدن، آوردن: (او را بمحکمه جلب کردند)
ربودن بسوی خود کشیدن جلب کردن طوری تکلم میکند که همه شنودگان را جذب میکند)
منفصل کردن سوا کردن، دور کردن، تمیز دادن
آزاراندن دل خستن آزردن آزاردن ظلم کردن ستم کردن
پاداش نیک یا بد دادن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
تب گرفتن
شب را به روز آوردن، صحبت داشتن (بشب)
گشادن، گشودن، گشاده کردن، گشوده کردن، واکردن
از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر، سوا کردن، قطع کردن، از هم دور کردن، برگزیدن، متمایز کردن، جدا ساختن
از طلا تازی مالیدن به کار بردن دارو های مالیدنی اندودن
کپاه کردن چاک کردن جامه گریبان دریدن پیراهن (پیرهن) (را) قباکردن، چاک کردن پیراهن
پشت کردن روی برگرداندن
سلاک کردن، ارزیدن
ندادادن خطاب کردن ظوازدادن: مبشران سعادت برین بلندرواق همین کنندندابرممالک آفاق. (سلمان ساوجی. آنند)
زیرگوشی حرف زدن
عمل نشاراانجام دادن کاشتن تخم گیاهان درمحوطه ای محدودوپس ازآنکه اندکی نموکنندآنهاراجداکرده درجاهای مختلف کاشتن
بدست کردن، اندازه گرفتن جامه
بخشیدن بذل کردن
نابود ساختن، ضایع کردن
نکوهیدن زشت گفتن زشت خواندن