جدول جو
جدول جو

معنی جاماسب - جستجوی لغت در جدول جو

جاماسب
(پسرانه)
وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد، جاماسپ، نام خردمندی ایرانی وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
تصویری از جاماسب
تصویر جاماسب
فرهنگ نامهای ایرانی
جاماسب
فرزند فیروز، برادر بلاش و کواذ ساسانی، که سر سلسله و بنیادگذار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاماسپ
تصویر جاماسپ
(پسرانه)
جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاماسب
تصویر ژاماسب
(پسرانه)
جاماسپ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهماسب
تصویر تهماسب
(پسرانه)
یکی از شخصیتهای شاهنامه، طهماسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارماسب
تصویر ارماسب
(پسرانه)
دارنده اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
ناشایسته، نالایق، نابجا، بیجا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دستۀ چهاراسبی. (ناظم الاطباء). چاراسبه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دارندۀ اسب فربه یا دارای اسب زورمند. توماسپ = تهماسپ = طهماسپ. یکبار در اوستا در فروردین یشت فقرۀ 131 یاد شده است ’تاء’ یا ’طاء’ در این نام باید به ضم تلفظ شود. از آنکه آن رابه فتح خوانند نظر به ’تاء’ در نامهای تهمتن و رستهم = رستم و گستهم است. اما تهم در این سه نام از تخم می باشد که به معنی دلیر و پهلوان است. نگاه کنید به یشتها ج 2 صص 46-49. (فرهنگ ایران باستان ص 228). رجوع به تهم و تهمتن شود
لغت نامه دهخدا
زاماسب فرزند پیروز (فیروز) و برادر قباد (کواذ) شاهنشاه ساسانی معاصر نهضت مزدک، وی پس از آنکه برادرش (قباد) در نتیجۀ توطئه ای خلع گردید چندی پادشاه ایران بود، اما قباد از زندان گریخت و بدربارهپطالیان (هفتالیان) پناه بردو با ایشان پیمانی بست و لشکری بکمک گرفت و به ایران بازگشت و تقریباً بی جنگ دوباره بسلطنت رسید و برادر خود زاماسب را خلع کرد، (از ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ترجمه رشید یاسمی ص 373 و 374)، و هم در آن کتاب آمده است: در هیچ یک از منابع ما ذکری از اوضاع زمان زاماسب (ژاماسب) نیست شورش ارامنه و طغیانهای دیگر که قبل از زاماسب شروع شده در عهد او دوام داشت و سرکوبی شورشیان پس از خلع زاماسب واقع گردید، ژاماسب که بعدل و رأفت مشهور است نمایشی از فعالیت و نیروی خویش نداد و چون حامیان غیور برای خود ندید بهتر دانست که استعفا دهد و تاج و تخت را به برادرواگذارد، مندرجات تواریخ راجع به سرانجام وی فوق العاده متفاوت و مختلف است فقط یکی از مورخان گوید که کواذ ژاماسب را هلاک کرد،
پروکوپیوس مدعی است که او را کور کرده اند و نام او را ولاش مینویسند، در این جا ژاماسب را با ولاش که قبل از کواذ (قباد) صاحب تاج و تخت بود و او را نابینا کردند، اشتباه کرده است، بنا به روایت اتوکیوس ژاماسب نفی بلد شد، دینوری، ثعالبی و فردوسی گویند که کواذ (قباد) ژاماسب را بخشیده از کیفر دادن او صرف نظر کرد، آگاثیباس هم که از منابع درجه اول این عهد محسوب است همین روایت را دارد، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 374 و 375)، و در ذیل ص 318 آن کتاب آمده: پرو کوپیوس ولاش و ژاماسب (زاماسب) پسر پیروز را با هم اشتباه نموده و کواذ را جانشین بلافصل پیروز دانسته است - انتهی، و رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی، حبیب السیر ج 1 ص 239 و 240 و ایران از آغاز تا قبل از اسلام ترجمه دکتر معین ص 304 و جاماسب در این لغت نامه شود
ژاماسب، او و آذر افروزگر دو برادر صلبی شاپور بودند و در بعضی از نواحی اردستان (بیت عربابه) حکومت می کردند که در نصیبین و دجله واقعاست، (ذیل ایران در زمان ساسانیان رشید یاسمی ص 336بنقل از هوفمان ص 24)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طهماسب
تصویر طهماسب
نام پارسی است تهم اسپ تهماسب
فرهنگ لغت هوشیار
اساچاک نامانست بی جا نابجابیجانامتناسب، ناپسندیده نامعقول مقابل مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
غير مناسبٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
Frumpy, Inapt, Inopportune, Maladjusted, Uncomfortable, Ungainly, Unsuitable, Unsuitably
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
inapproprié, négligé, inapte, inopportun, mal ajusté, inconfortable, maladroit, de manière inappropriée
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
isiyofaa, msafi, kisichofaa, isiyo ya raha, asiye na ustadi, kwa njia isiyofaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نامناسب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
غیر مناسب , بے نظم , نامناسب , غیر مناسب , غیر مناسب , بدہنر , نامناسب , نامناسب طریقے سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
ไม่เหมาะสม , รกรุงรัง , ไม่เหมาะสม , ไม่เหมาะสม , ไม่เหมาะสม , ไม่สะดวก , ขาดทักษะ , ไม่เหมาะสม , อย่างไม่เหมาะสม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
tidak pantas, berantakan, tidak cocok, tidak tepat waktu, tidak teratur, tidak nyaman, kikuk, tidak sesuai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
לא הולם , מבולגן , לא מתאים , לא מתאים , לא נעים , מגושם , באופן לא מתאים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
不適切な , だらしない , 不適任な , 不適切な , 不適応な , 不快な , 不器用な , 不適切な , 不適切に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
不合适的 , 邋遢的 , 不合时宜的 , 不适应的 , 不舒服的 , 笨拙的 , 不适当地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
অনুচিত , অগোছালো , অযোগ্য , অনুপযুক্ত , অনুপযোগী , অস্বস্তিকর , অগোছালো , অযোগ্য , অনুপযুক্তভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
부적절한 , 흐트러진 , 부적합한 , 부적응의 , 불편한 , 서투른 , 부적합한 , 부적절하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
uygunsuz, dağınık, yersiz, uyumsuz, rahatsız edici, beceriksiz, uygun olmayan, uygunsuz bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
अनुचित , अस्तव्यस्त , अनुपयुक्त , अनुपयुक्त , अव्यवस्थित , असहज , अनुपयुक्त रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
improprio, trasandato, inadeguato, inopportuno, mal adattato, scomodo, goffo, inappropriatamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
ongepast, slordig, ongeschikt, ongelegen, ongemakkelijk, onhandig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
неналежний , неохайний , непридатний , невідповідний , незручний , незграбний , невідповідно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
неприемлемый , неопрятный , непригодный , неудобный , несоответствующий , неуклюжий , неподобающий , неподходяще
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
niewłaściwy, niechlujny, nieodpowiedni, nietaktowny, niewygodny, niezgrabny, niewłaściwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
impropio, desaliñado, inapto, inoportuno, desajustado, incómodo, torpe, inapropiado, inadecuadamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
impróprio, desleixado, inapto, inoportuno, desajustado, desconfortável, desajeitado, inadequado, inadequadamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامناسب
تصویر نامناسب
unangemessen, ungepflegt, untauglich, unpassend, unbequem, ungeschickt, ungeeignet
دیکشنری فارسی به آلمانی