معنی جاروکشی - جستجوی لغت در جدول جو
جاروکشی
كنّسٌ
ادامه...
كُنَّسٌ
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به عربی
جاروکشی
Sweeping
ادامه...
Sweeping
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جاروکشی
balayage
ادامه...
balayage
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جاروکشی
barrido
ادامه...
barrido
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جاروکشی
fegend
ادامه...
fegend
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به آلمانی
جاروکشی
підмітаючий
ادامه...
підмітаючий
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جاروکشی
zamiatający
ادامه...
zamiatający
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به لهستانی
جاروکشی
扫地的
ادامه...
扫地的
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به چینی
جاروکشی
varrendo
ادامه...
varrendo
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جاروکشی
spazzante
ادامه...
spazzante
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جاروکشی
झाड़ू लगाना
ادامه...
झाड़ू लगाना
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به هندی
جاروکشی
שואב
ادامه...
שואב
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به عبری
جاروکشی
vegen
ادامه...
vegen
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به هلندی
جاروکشی
กวาด
ادامه...
กวาด
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به تایلندی
جاروکشی
menyapu
ادامه...
menyapu
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جاروکشی
صفائی کرنے والا
ادامه...
صفائی کرنے والا
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به اردو
جاروکشی
ঝাড়ু দেওয়া
ادامه...
ঝাড়ু দেওয়া
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به بنگالی
جاروکشی
kusafisha
ادامه...
kusafisha
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جاروکشی
подметающий
ادامه...
подметающий
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به روسی
جاروکشی
쓸어내는
ادامه...
쓸어내는
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به کره ای
جاروکشی
掃く
ادامه...
掃く
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جاروکشی
süpüren
ادامه...
süpüren
تصویر جاروکشی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر جادوکش
جادوکش
کشندۀ جادو، کسی که جادوگر را بکشد
ادامه...
کُشندۀ جادو، کسی که جادوگر را بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بارکشی
بارکشی
عمل بار کشیدن، بار بردن
ادامه...
عمل بار کشیدن، بار بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر جاروکش
جاروکش
جارو کننده، مامور شهردای که کارش جاروکردن کوچه ها و خیابان ها است، سپور
ادامه...
جارو کننده، مامور شهردای که کارش جاروکردن کوچه ها و خیابان ها است، سپور
فرهنگ فارسی عمید
چاقوکشی
(کَ / کِ)
عمل چاقوکش. هرزگی. عربده جویی. ولگردی. باج خواهی. بچاقچی گری. پیچاقچی گری
ادامه...
عمل چاقوکش. هرزگی. عربده جویی. ولگردی. باج خواهی. بچاقچی گری. پیچاقچی گری
لغت نامه دهخدا
اردوکشی
(اُ کَ / کِ)
تحشید سپاه، روان شدن جراحت و آنچه در مشک باشد. (منتهی الأرب)
ادامه...
تحشید سپاه، روان شدن جراحت و آنچه در مشک باشد. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویر کاروکشت
کاروکشت
کشت و زرع، آب و آبادانی
ادامه...
کشت و زرع، آب و آبادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جارو کی
جارو کی
جاروب کشی
ادامه...
جاروب کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاروب کشی
جاروب کشی
کارآنکه جاروب کشد عمل جاروب کش
ادامه...
کارآنکه جاروب کشد عمل جاروب کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاروکش
جاروکش
جاروب کش
ادامه...
جاروب کش
فرهنگ لغت هوشیار
چاقوکشی
چاقوزنی، زخم زنی، شرارت، اوباشیگری، باج گیری
ادامه...
چاقوزنی، زخم زنی، شرارت، اوباشیگری، باج گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جاروکش
رفتگر، سپور، نظافتچی
ادامه...
رفتگر، سپور، نظافتچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خاروخشی
به خوبی و خوشی، خوبی و خوشی، سلامتی و تندرستی
ادامه...
به خوبی و خوشی، خوبی و خوشی، سلامتی و تندرستی
فرهنگ گویش مازندرانی
جار کشن
دامنه، بالا کشیدن
ادامه...
دامنه، بالا کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی